❤
ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها
♦️قسمت نودم
✍ علی شیرازی
رسم حاجی بود که در ایام نوروز به قنات ملک می رفت و روزهای نخستین سال جدید را در کنار پدر و مادر سپری می کرد. من هم طبق عادت به راهیان نور رفتم. در روز یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۱ در مدرسه استاد حسابی اهواز، پرسنل نیروی قدس را دیدم. آنان با خانواده به راهیان نور آمده بودند. برای آن ها سخنرانی کردم و به اردوگاه شهید مسعودیان رفتم. بعد راهی هویزه، شلمچه و اروند شدم. با حمایت جدی حاج قاسم در این مناطق، نمایشگاه کتاب دایر کرده بودیم. بچه ها حسابی پای کار بودند. از اهواز به تهران برگشتم. روز دوشنبه ۱۴ فروردین به اتاق حاج قاسم رفتم. او روز اول کاری را در اتاق می نشست. عید دیدنی از رسومات او بود. از دیدار حاجی خرسند شدم و بعد به اتاق کارم رفتم. خیلی طول نکشید که حاج قاسم و حاج اسماعیل قاآنی به محل کارم آمدند. از تواضع آنان شرمنده شدم. حاج قاسم در اتاق کارم، گفت: برنامه ریزی کن تا فردا به دیدار آیت الله راستی کاشانی برویم. ایشان در شهرک شهید دقایقی بودند. حاجی خیلی به این مباحث و توجه به علماء اهمیت می داد. سه شنبه شب با جمعی از فرماندهان به منزل آیت الله راستی رفتیم. حاج قاسم دوست داشت از محضر عالمان دین استفاده کند. پیشنهاد داد: ماهی یک جلسه اخلاق در خدمت ایشان باشیم. من هم مرتب پی گیری کردم. شاید در دیدار بعدی که در سال بعد بود، حاج قاسم به آیت الله راستی گفت: ما طالب بودیم که ماهی یک جلسه اخلاق در محضرتان باشیم، ولی آقازاده ما را راه ندادند! بدون رودربایستی حرفش را می زد.
ادامه دارد ...
🇮🇷
https://eitaa.com/alishirazi_ir