سلام ...تازه طلبه شده بودم و معمولا جمعه ها و اعیاد با تعدادی از دوستان علاقمند به بیوت و منزل علما می رفتیم واز علما درخواست موعظه و توصیه... یکی از روزها درب منزل علامه حسن زاده رفتیم.این عالم متواضع بعد چندین بار زنگ زدن درب خانه را با یه عصبانیت توام با لبخندشیرین خودشون باز کردن و بیرون اومدن و فرمودن چی می خواهید... ما هم که حول شده بودیم گفتیم حاج اقا یه نصیحتی یه اندرزی ... ایشون با همون حالت داخل رفتن و گفتن صبر کنید تا بیام... ما انتظار هر چیزی را داشتیم که دیدیم ایشون با اون لبخند آکنده از محبتشون چند تا کتاب "الهی نامه"شون را تقدیم ما کردن و گفتن طلبه های جوان درس بخونید با تهذیب... برای ما این محبت ها تازگی داشت و دلمون را به راهی که انتخاب کرده بودیم قرص می کرد... ...بارها می شد که این عالم وارسته را در کوچه های خیابون صفاییه ببینی با یه پلاستیک سیب زمینی و پیاز و محبت به ارادتمندان و چقدر این سادگی و صفای حضرت علامه به دل دوستان می نشست... روحش شاد و راهش پر رهرو...