⏮ادامه بحث روایتی قسمت2⃣ كردند. صبح روز چهارم كه شد على دست حسن و حسين را گرفت، و نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آمدند، پيامبر اكرم وقتى بچه ها را ديد كه چون جوجه ضعيف از شدت گرسنگى مى لرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار مى آيد كه من شما را به چنين حالى ببينم، آنگاه با على و كودكان به طرف فاطمه رفت، و او را در محراب خود يافت، و ديد كه شكمش از گرسنگى به دنده هاى پشت چسبيده (در نسخه اى ديگر آمده كه شكمش به پشتش چسبيده)، و چشمهايش گود افتاده از مشاهده اين حال ناراحت شد، در همين بين جبرئيل نازل شد، و عرضه داشت: اين سوره را بگير، خدا تو را در داشتن چنين اهل بيتى تهنيت مى گويد، آنگاه سوره را قرائت كرد. 🔸مؤلف: اين روايت به چند طريق از عطاء از ابن عباس نقل شده، و بحرانى آن را در غايه المرام از ابى المويد موفق بن احمد صاحب كتاب فضائل امير المومنين، و او به سند خود از مجاهد از ابن عباس نقل كرده، و نيز از او به سند ديگرى از ضحاك از ابن عباس نقل كرده. و نيز از حموينى صاحب كتاب (فرائد السمطين) به سند خود از مجاهد از ابن عباس نقل كرده. و نيز از ثعلبى و او به سند خود از ابى صالح از ابن عباس نقل كرده است. و صاحب مجمع البيان از تفسير واحدى روايت كرده. 🔸در مجمع البيان به سند خود از حاكم، و او به سند خود از سعيد بن مسيب، از على بن ابى طالب روايت كرده كه فرمود: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از ثواب قرآن پرسيدم، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مرا از ثواب سوره هاى قرآن به همان نحوى كه از آسمان نازل شده بود خبر داد. 🔸فرمود: اولين سوره اى كه در مكه نازل شد سوره فاتحه الكتاب بود، بعد از آن سوره اقرء باسم ربك، و سپس سوره ن نازل شد - تا آنجا كه فرمود - و اولين سوره اى كه در مدينه نازل شد، سوره بقره، سپس انفال، بعد از آن آل عمران، آنگاه احزاب، سپس ممتحنه، بعد از آن نساء، سپس اذا زلزلت، بعد حديد، و آنگاه محمد، رعد، الرحمان و هل اتى نازل شد - تا آخر حديث. 🔸باز در مجمع البيان از ابو حمزه ثمالى روايت شده كه وى در تفسير خود گفته: حسن بن حسن ابو عبد اللّه بن حسن برايم حديث كرد كه اين سوره تماميش در مدينه در شأن على و فاطمه عليهما السلام نازل شد. و در تفسير قمى از پدرش از عبد اللّه بن ميمون از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: نزد فاطمه عليها السلام مقدارى جو بود، با آن عصيده اى درست كرد، (غذايى است كه جو را با روغن آغشته نموده و سپس مى پزند) همين كه آن را پختند و پيش روى خود نهادند تا تناول كنند، مسكينى آمد و گفت خدا رحمتتان كند مسكينى هستم ، على عليه السلام برخاست و يك سوم آن طعام را به سائل داد. چيزى نگذشت كه يتيمى آمد و گفت: خدا رحمتتان كند، باز على برخاست و يك سوم ديگر را به يتيم داد. پس از لحظه اى اسيرى آمد و گفت خدا رحمتتان كند باز على عليه السلام ثلث آخر را هم به او داد، و آن شب حتى طعم آن غذا را نچشيدند، و خداى تعالى اين آيات را در شاءن ايشان نازل كرد، و اين آيات در مورد هر مؤمنى كه در راه خدا چنين كند جارى است. 🔸مؤلف: اين قصه كه در روايت آمده خلاصه اى از داستان است، و روايت را بحرانى هم در غايه المرام از كتاب اختصاص مفيد، و ابن بابويه در امالى به سند خود از مجاهد از ابن عباس، و نيز به سند خود از خالد از جعفر بن محمد از پدرش عليهما السلام، و باز به سند خود از محمد بن عباس بن ماهيار، و او در تفسيرش به سند خود از ابى كثير زبيرى از عبد اللّه بن عباس روايت كرده اند، و در مناقب آمده كه اين حديث از اصبغ بن نباته روايت شده. 🔸و در احتجاج از على عليه السلام روايت كرده كه در ضمن حديثى كه حكايت گفتار آن جناب با مسلمانان بعد از مرگ عمر بن خطاب است فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا در ميان شما غير از من كسى هست كه در باره او و فرزندانش اين آيه نازل شده باشد: (ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا). تا آخر سوره ؟ گفتند: نه. 🔸و در كتاب خصال در احتجاج على بر عليه ابو بكر آمده كه فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهم آيا صاحب آيه (يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا) منم يا تويى؟ گفت: بلكه تويى. 🔸و در الدر المنثور است كه طبرانى و ابن مردويه و ابن عساكر از پسر عمر روايت كرده اند كه گفت: از حبشه مردى نزد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم آمد و عرضه داشت: آيا اجازه هست سؤالى بكنم؟ فرمود: بپرس، اما به منظور فهميدن بپرس.