«جوانی کردن» می‌خواهی بدوی وفکر می‌کنی هیچ چیزی نتواند تورا باز بدارد، درست فکر می‌کنی همین طور است. می‌بینی در دامنه ی قله‌ای هستی که به نظرت دور نمی آید، همین‌طور هم هست، دستت را که با همت وبلند نظری دراز کنی، روی قله‌های تلاش، همای سعادت را نوازش می‌کنی! امروز تصمیم می‌گیری وبی آنکه اراده ات سست شود یا بدنت کم بیاورد، ورزش میکنی، روز و ساعتی را به مطالعه اختصاص می‌دهی. درآزمونهای سخت شرکت می‌کنی و هر قدر دلت بخواهد درس می‌خوانی و از آن مهمتر، می‌فهمی.عجب لذتی! نوش. دلت می‌خواهد نمازشب خوان شوی یا زیارت عاشورا یا هر کار دیگر عبادی و فاصله ات تا آن، همین بلند شدن است، همین اراده که با اندکی سختی تبدیل به عزم می‌شود وشیطان زمین می‌خورد وتو به او خنده ات می‌گیرد وبلند می‌شوی! شش هیچ به نفع تو! عالیست چه از این بهتر؟!! همین‌طور که با خودت ودلت خلوت می‌کنی، می‌بینی ساقه‌های عشق، از درخت دل وقلبت بالا م‌یرود و جایی اسیرت می‌کند. اما ریشه اش را که می‌بینی که عمق ندارد و زرد و بد بوست، دلت را می‌زند. می‌خواهی خودت را از این گیاه که مثل علف هرز دست و پایت را بسته، رها کنی. تلاش می‌کنی. شکست می‌خوری. تلاش می‌کنی و شکست می‌خوری. اما بار آخر تمام توانت را جمع می‌کنی، نگاهی سوی آسمان می‌کنی و نور آفتاب امید در دلت می تابد. این بار تلاش می‌کنی و با یك حرکت، ساقه های علف هرز، پاره می‌شوند و تو آزاد می‌شوی!!! اینها خاصیت جوانی است.نوش. گوارای وجودت.فقط حواست باشد در گوشی می‌گویم:«می‌گذرد خیلی زودتر از آنکه منتظرش باشی. از جایی به بعد احساس می‌کنی منتظر شنبه و یکشنبه شدن، باخت است. حواست باشد فرصت برای هرتحربه ای نداری. از آنچه می‌بینی ومی‌شنوی عبرت بیاموز تا سرخورده‌ی سنگهای اطراف جوانی نشوی! حواست باشد جوانی یکی از سه نعمتی است که تا از دست ندهی، قدرش را نخواهی دانست. آنوقت مثل من باید در ایوان عمرت بنشینی و زردی برگهای عمرت را نظاره کنی» روز جوان ومیلاد جناب علی اکبر سلام الله علیه، مبارک. @zedbanoo