بسم‌الله «جمعه‌ها» سلام مولای خوب ِمنِ بد باخودم قرارگذاشته‌ام غرنزنم، ناله نکنم... حتی قرار گذاشته‌ام ناله‌ی عاشقانه هم چندان سر ندهم. چون دروغ است. مارا چه به خیال خام عاشقی با تو. خودم را میگویم کاری به بندگان خوب خدا ندارم، خودم را می‌گویم. اما نه. با کسی در گوشم نجوا میکند اگر هم عاشق نیستی، غذایش را که میتوانی در بیاوری. مگر اماممان نگفته‌است اگر شبیه چیزی باشید، کم کم در واقعیت رخ می‌دهد؟ حالا بگذار حتی من گیرم هرقدر هم روسیاه، اما مگر حب شی، شبیهمان نمی‌کند، من که هرقدر اعماق قلبم را می‌گردم، با وجود روسیاهی‌ام، با وجود تمام بدی‌ام، عاشقانه دوستت دارم. نه عاشقانه، محبانه! دوستانه!.اینکه دلم بلرزد با نامت، یا مثلاً گاهی دلتنگی برایتان اشکم را جاری کند!! گیرم غرق گناه؛ گیرم سراپا.... اما می‌دانی لااقل هنوز دوستت دارم... هنوز قلبم با شنیدن اسمت... اما نه‌‌.. من را چه به این حرفها! دلتنگ تو مفید بود... دلتنگ تو مرعشی بود! دلتنگ تو علی بن مهزیار بود؛ یا حججی... یا حاج قاسم... اما تو که می‌دانی اگر همین امیدرا نداشته باشم؛ که مرگ بهترین هدیه‌ی خدا خواهد بود... اما مولای من! با تمام گناهانم! هنوز اجازه می‌خواهم زیر لب زمزمه کنم ؛ اگر قرار است عمرم این همه چراگاه شیطان باشد، مرگ بهتر است...مرگ را نصیبم بفرما!! مولای من! به قول رهبران دعاکن برای ما! @zedbanoo