📝| اصاله الظهور در بیان شیخ اعظم و آخوند خراسانی ✍احسان چینی پرداز (@Ehsan1244) ◽️جوهره مباحث الفاظ که وحدت بخش جمیع تکثرات آن است مساله اصاله الظهور و استظهار است به نحوی که تمام اصول لفظیه مصادیق و تعینات اصاله الظهور اند و اصاله الظهور تابع استظهار وجدانی فقیه است و تعبدی نیست به خلاف اصول عملیه که تعبدی اند. ◽️این در حالی است که حرکت بر ریل خصوص موضوع له یعنی تعبد به واضع مضاف به اینکه حصر استعمالات مجازی در جائی که علاقات 12 گانه یا 24 گانه وجود داشته باشند در حالی که قائل به وضع نوعی برای این علاقات باشیم، یعنی در استعمالات مجازی هم متعبد به واضع هستیم‌. ◽️اما آخوند در همان ابتدای کفایه توضیح میدهند که تنها در استعمال حقیقی تعبد به واضع معنا دارد اما در استعمالات مجازی چنین تعبدی نداریم بلکه ملاک در استعمالات مجازی را ذوق سلیم و طبع سلیم می دانیم. ◽️ آخوند در امر رابع (استعمال لفظ در لفظ) اضافه کردند که استعمال، حصر در حقیقی و مجازی ندارد بلکه استعمالاتی داریم که نه حقیقی اند نه مجازی لذا ملاک استعمال به خودی خود (فارغ از حقیقت و مجاز و غیر حقیقت و مجاز) طبع سلیم است. ◽️بعد هم در مورد استعمال لفظ در خودش (زید لفظ) اضافه کردند که این مورد دو احتمال دارد یکی اینکه اساسا استعمال باشد اما نه حقیقی باشد و نه مجازی و احتمال دوم این است که اساسا استعمال نباشد بلکه تکلم و اطلاق لفظ باشد اما در همین حالت دوم ولو استعمال هم نباشد اما باز هم مقبول است زیرا موافق با طبع سلیم است. ◽️با همین نگاه مرحوم آخوند در مبحث حقیقت شرعیه فرمودند وضع، انحصاری به وضع تعیینی و تعینی متعارف ندارد بلکه استعمال بداعی الوضع هم با اینکه وضع است اما شق ثالثی است. ◽️ زیرا وضع تعیینی یعنی اولین باری که لفظ توسط واضع به کار رفت وضع صورت میگیرد از این جهت استعمال بداعی الوضع شبیه به وضع تعیینی است لذا آخوند از آن تعبیر به «وضع تعیینی بالکنایه» میکند. ◽️اما استعمال بداعی الوضع، وضعی است که به سبک استعمال و در ظرف استعمال صورت میگیرد یعنی در استعمال بداعی الوضع همین که واضع استعمال میکند ولو نیت وضع هم نداشته باشد اما وضع رخ میدهد لذا شبیه به وضع تعینی است. ◽️با توجه به این توضیح استعمال بداعی الوضع نه وضع تعیینی است نه وضع تعینی اما در باب حقیقت شرعیه چون بحث بر سر این است که اگر وضع رخ داده از آن زمان به بعد، کلام نبی اکرم صلوات الله علیه، عند الشک حمل بر معنای حقیقی میشود آخوند هم خصوص حیث شباهت استعمال بداعی الوضع را با وضع تعیینی بیان کردند و آن را وضع تعیینی بالتلویح معرفی کردند. ◽️مضاف به اینکه ممکن است گفته شود استعمال بداعی الوضع، استعمال هم نیست زیرا استعمال مبتنی بر وضع شکل میگیرد یا گفته شود استعمال بداعی الوضع، استعمال است زیرا لفظی که به داعی وضع استعمال میشود حاکی از یک محکی میباشد اما نه استعمال حقیقی نه استعمال مجازی. به هر حال هیچ یک از این مطالب ضرری به حجیت استعمال بداعی الوضع نمی زند زیرا حجیت و مقبولیتش تابع است. ◽️لذا آخوند با همین نگاه وضع را به صورت مطاوعه ای تعریف کردند (نحو اختصاص اللفظ بالمعنی) یعنی وضع، علل شتی دارد در این صورت است که این تعریف شامل تمام موارد وضع اعم از وضع تعیینی بالتصریح بشود و وضع تعیینی بالتلویح (استعمال بداعی الوضع) و وضع تعینی میشود. ◽️با توجه به این توضیح، اشکالاتی که به این تعریف آخوند از وضع شده است از جمله اینکه اشکال میکنند این تعریف از وضع، تعریف به لازم است، مندفع میشود ◽️پس هیچ انحصاری در استعمال ( اعم از مجازی و حقیقی و غیر مجازی-غیر حقیقی) یا عدم استعمال نداریم بلکه مجرد رابطه بین لفظ و معنا، باید عقلائی و تابع طبع سلیم عقلاء باشد یعنی ملاک در ارتباط بین لفظ و معنا، فقط و فقط ذوق سلیم عقلائی است نه وضع و نه علاقه مجازیت و نه استعمال نه ..... بلکه واضع صرفا ریل گذاری اولیه الفاظ را انجام داده تا استعمالات شکل بگیرد فلذا تعبد به واضع بی معنا است. ◽️از همین جا مشخص میشود که رتبه اول در تفسیر معانی الفاظ، حقیقت شرعیه است یعنی معنای لفظ عند الشارع اما اگر چنین معنایی احراز نکردیم نوبت به معنای عرفی می رسد اما اگر عند العرف هم معنای مشخصی نداشته باشد نوبت به معنای لغوی می رسد. ◽️به هر حال زمام کار به ید استظهار است ولو اساسا موضوع له لفظ را ندانیم و اگر استظهار شکل بگیرد نوبت به بحث از موضوع له و ... نمی رسد و حتی اصاله عدم قرینه هم باید به اصاله الظهور بازگشت کند که البته شیخ هم همین را گفته است. ◽️لذا باید تبادر در این موطن معنا شود زیرا تبادر به این معنا که لفظ مجرد از هر قرینه ای باشد به راحتی رخ نمیدهد چه اینکه ما دائما الفاظ را در موطن دلالت تصدیقیه و قرائن، مواجهه میشویم پس اینکه صاحب فصول مدعی شد که عند التبادر، احتمال قرینه را با اصاله عدم قرینه نفی میکنیم با اینکه خلط بین مقام دلالت تصوریه و تصدیقیه کرده است اما دغدغه خوبی داشته و آن این است که دائما الفاط مقرون به قرائن اند و تبادر مصداق پیدا نمیکند. ◽️مضاف به اینکه اگر تنها علامت حقیقت و مجاز را تبادر بدانیم به نحوی که اطراد را علامت الحقیقه نداریم و صحت حمل و سلب هم مربوط به موطن تصدیق است و اجنبی از موطن تصور است پس مشکل، بسی عظیم تر میشود. ◽️در آخر باید گفت اگرچه مشهور قائل اند مادر اصول لفظیه را اصالت عدم قرینه دانسته است و اصاله الظهور را به خوبی ملتفت نبوده اند و قائل اند که مساله اصاله الظهور اولین بار توسط آخوند به خوبی منقح شد اما حق این است مساله اصاله الظهور به صورت کامل ودقیق در بیان شیخ منقح شده است و شیخ ملتفت به این مساله بوده است. ◽️زیرا اولا شیخ مادر اصول لفظیه را همان اصاله الظهور می داند زیرا تعبیر میکند که «مرجع» اصول لفظیه، اصاله عدم قرینه است و کلمه مرجع در بیان شیخ گاها به معنای «تحلیل و چیستی» به کار میرود کما اینکه در مکاسب هم (اصاله اللزوم) به همین معنا به کار رفت ◽️ثانیا شیخ در جای جای رسائل و مکاسب اصاله الظهور را به دقیق ترین شکل توضیح میدهند و حتی نکاتی را که مدعین اصاله الظهور هم متوجه نبوده اند بیان کرده است ◽️مثلا در جلد چهارم رسائل توضیح میدهند که حمل مطلق بر مقید و حمل عام بر خاص یک قاعده تعبدی نیست تا همیشگی باشد بلکه یک قاعده عقلائی و تابع قرائن موجود در محیط خطاب است یعنی تا زمانی که به صورت وجدانی حمل مطلق بر مقید استشمام و استظهار نشود چنین حملی شکل نمیگیرد. به همین خاطر گاهی عام مقدم بر خاص میشود و گاهی هم خاص مقدم بر عام میشود و گاهی هم اجمال پیش آمده و هر دو کنار گذاشته میشوند لذا اینکه گفته میشود «اگر خاص مقدم بر عام نشود نوبت عمل به خاص نمی رسد» یک دلیل تعبدی بر تقدم خاص نسبت به عام نیست. ◽️اساسا ظهور امر وجدانی و عقلائی است و اگرچه باید تابع صناعت و دستگاه اصولی شکل بگیرد اما خود استظهار بنفسه قابل مناقشه نیست فلذا هیچ گاه نباید در فقه با نفس استظهار فقیه درگیر شد مگر اینکه استظهار فقیه تابع صناعت و دستگاه اصولی خود آن فقیه نباشد. ‌ ◽️در آخر باید گفت بر خلاف آنچه معمولا گمان میشود، مباحث الفاظ علم اصول بسیار پرثمر است و نقش تعیین کننده در مباحث سنگین فقهی دارد چه اینکه در صعوباتی از فقه نه مشکل سندی داریم و نه مشکل جهت دلیل بلکه تنها مشکل، مشکل دلالی است که البته اگر فقیه مبنای استظهار خود را در علم اصول مشخص نکند در فقه دچار تهافت و تناقض میشود @almorsalaat