🔲 دولت‌سازی، گرده‌افشانی سیاست و فرهنگ و اقتصاد ✍️ محمد حسین طاهری ◀️ قسمت دوم : نمک‌گیر سفره‌ی مستضعفان ◻️سخن را کوتاه کنم. به مقصد رسیدیم. خانه‌ای آماده بود برای اندکی استراحت و آغاز جلساتی که با جمعی از فعالان جوان و جویای نام منطقه قرار بود داشته باشیم. سفره‌ی ناهار برای‌مان آماده بود و مرد خانه حاضر نشد سر سفره بنشیند؛ سفره‌ای که مثال‌اش را حتی در مهمان‌نوازی پایتخت‌نشین‌ها هم نمی‌توانم مثال بزنم. به‌گمانم هرچه در چنته داشت، سر سفره آورده بود. چند لقمه‌ که برداشتم، تازه یاد مهمان‌نوازی آن پیرزنی افتادم که جز بره‌ای در آستین نداشت و آن را نیز برای مهمانش سر برید. حدس زدم که عدم حضور مرد خانه نیز باید از قبیل این داستان‌ها باشد. او ترجیح می‌داد کنار زن و بچه‌ی خود به همان نان و خرمایش مشغول باشد و ما... بگذار تا بگذریم... ◻️اولین جلسه‌ی ما آغاز شد. اشتیاق در چشم‌ها موج می‌زد و من شرمنده‌تر از همیشه که به این مجاهدان پیرامون په بگویم! آن‌چه از صداقت یاد گرفته بودم پیشه کردم و سخن را در دایره ریختم و ایشان نیز مشتاقانه نیوشیدند. پنج جلسه به این منوال گذشت. از ابراز محبت‌شان آتش می‌گرفتم. سخنی که باید وزیر و وکیل و قاضی و مدیر کشورم باید بشنوند را به این دل‌های مستضعف بیدار می‌گفتم و آن‌ها مشتاقانه می‌چیدند. خوشحال بودند که چهره‌ی دیگری از انقلاب اسلامی را می‌شنوند؛ این چهره‌ی پیدای پنهان. خوشحال بودند که شعار نگفتم و هر آن‌چه گفتم، را از صمیم قلب باور کردند؛ اگرچه وسع وجودی‌شان دست همت‌شان را می‌بست و فقر و محرومیت بر اراده‌ی راسخ‌شان بند می‌زد و حتی بیش‌تر.... ◻️بگذار صادق باشم... از آن دوره‌هایی بود که دوست داشتم سال‌ها طول بکشد، اما دو روز بیش‌تر نبود. از آن دوره‌هایی بود که می‌خواستم کاش زنجیرهایی که به دست و پای خودم بسته‌ام نبودند و معلمی ساده در این روستای دورافتاده، در این تنگه‌ی محروم بودم شبانه‌روز در کنارشان می‌ماندم و در اثاره‌ی دفینه‌های عقول‌شان نقشی ایفا می‌کردم. اما پایم در پایتخت در بند بود و دستم کوتاه و خرما بر نخیل... ◻️گفتم خرما... نخل‌های این روستا نیز حکایتی داشتند؛ تصویری برای بازنمایی انقلابی پرعظمت که هنوز دولت‌سازی نکرده است را گویاتر از این نخل‌ها سراغ ندارم. این نخل‌ها با زبان بی‌زبانی، به‌سان یک مینیاتور، هزاران سخن از نقش ایفانشده‌ی دولت را بر فراز این روستا فریاد می‌کردند. مرد نخل‌دار باید هنگامه‌اش که برسد، نخل نر و ماده را بشناسد و گرده‌ی نر را بر نخل ماده بپراکند. مرد نخل‌دار وظیفه دارد که رهگذر ایام را بشناسد و در این وظیفه تاخیر نکند تا خرماها به‌بار بنشینند و نسوزند. مرد نخل‌دار وظیفه دارد که همت کند و از درخت‌ها بالا برود و پایین بیاید و گرده‌ها را به شکوفه‌های خرما برساند؛ که اگر نکند، استعداد خرماشدن خواهد سوخت و جز ظاهری شبیه خرما از آن ها نخواهد ماند. نخلی که گرده‌افشانی نشده باشد، باری نخواهد داد و جز سنگینی بر تنه‌ی درخت، حاصلی نخواهد آفرید. و این مرد نخلستان چقدر شبیه «دولت» است. دولت اگر امکانات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را به جان تک‌تک مردم سرزمین‌اش نرساند، مردمان مستعد به‌ثمر نخواهند نشست و مثل نخل‌های این خانه‌ها، مثل مردمان این روستا خواهند سوخت و جز ظاهری از شهروندی نظام اسلامی از آن‌ها نخواهد ماند و حتی بیش‌تر... 👈ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/almottaqin ➖➖➖➖➖➖➖