💢 طوبای محبت 🌺  مراحل سلوک حاج اسماعیل دولابی از زبان خودشان ♦️این روزها مصادف است با سالگرد وفات حاج محمد اسماعیل دولابی. ایشان در تاریخ 1282 ه.ش در یک خانواده مذهبی در جنوب تهران متولد و در 9 بهمن 1381 مطابق با 25 ذیقعده 1423وفات یافت و پیکر پاکش در حرم مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد. ♦️آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می‌فرمود: ♦️در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم. در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود. ـ♦️در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه‌ام را به ضریح حضرت فشار می‌دادم و می‌مالیدم که موهای سینه‌ام کنده و تمام سینه‌ام زخم شده بود. ♦️حالم به گونه‌ای بود که احتمال نمی‌دادم به ایران برگردم. به خود می‌گفتم یا در نجف می‌مانم و مشغول تحصیل می‌شوم یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین‌جا جان می‌دهم و می‌میرم. ♦️ علمای نجف هم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. ♦️در نتیجه نه التماس‌هایم به حضرت امیر (ع) کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علما مرا به خواسته‌ام رساند. تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم. ♦️ در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریحِ حضرت همه چیز حل شد و هرچه را می‌خواستم به من عنایت کردند، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم. ♦️در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند، دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. ♦️ وقتی داشتم به اتاق برمی‌گشتم، جلوی درِ اتاق پرده‌ها کنار رفت و حالت مکاشفه‌ای به من دست داد و درحالی‌که سفره دستم بود، حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می‌خواستی، از حالا به بعد تحویل بگیر ♦️از همان‌جا شروع شد؛ آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله (ع) بود و اشخاصی که به آنجا می‌آمدند، بی‌آنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند، می‌گریستند. ♦️در اثر عنایات حضرت اباعبدالله (ع) کار به گونه‌ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجانی، مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه‌آبادی، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم، با علاقه خودشان به آنجا می‌آمدند. ♦️بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. اولین فرد آیت ‌الله سیدمحمد شریف شیرازی بود. همراه او بودم تا این که مرحوم شد. وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم، آیت ‌الله شیخ محمدتقی بافقی آمد و بر او نماز خواند. من که دیدم شیخ هم بر عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ‌تر است، جذب او شدم؛ به گونه‌ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم. ♦️خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمدتقی بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ـ ملقّب به تنوماسی ـ داد. من هم که او را قشنگ‌تر دیدم، از آن پس همراه وی بودم. ♦️در همین ایام با آیت الله شاه‌آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم. تا اینکه بالأخره به نفر چهارم [آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی] برخوردم که شخص و طریق بود. ♦️او با سایرین متفاوت بود. او از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی درجایی از عالم است. او در وادی توحید ایت ؛ یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است. ♦️ اوّل، اهل عبادت، مسجدرفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسل به اهل بیت و گریه وعزاداری و اقامه مجالس ذکر اهل بیت شدم. تااینکه در پایان به شخص برخوردم و به او دل دادم و ازوادی توحید سردرآوردم ♦️خداوند لطف فرمود و درهریک ازاین کلاسها افراد برجسته وممتاز آن کلاس را به من نشان داد، ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم، بلکه تماشاکردم و بهره بردم وعبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم ♦️به هرتقدیر، همه عنایاتی که به من شد، از برکات امام حسین(ع) بود. از راه سایر ائمه(ع) هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین(ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند. چون کشتی امام حسین(ع) در آسمانهای غیب خیلی سریع راه می‌رود. هرکس در سیرمعنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می رسد منبع: کانال طوبای محبت