ولايت يعني از عترت روايت ولايت يعني از جان دست شُستن به موج خون رضاي دوست جُستن ولايت يعني از گهواره تا گور طريق عترت از روي خط نور ولايت بستگي دارد به فِطرت ولايت خط قرآن است و عترت به قرآن قول پيغمبر (ص) همين است تمام دين اميرالمؤمنين (ع) است به حق حق همين است و جز اين نيست که هر کس را ولايت نيست دين نيست ترا گر مهر مولا نيست در دل ز طاعات و عباداتت چه حاصل اگر گيري وضو با آب زمزم اگر سجّاده گردد عرش اعظم اگر گوئي اذان بر بام افلاک گر از تکبير گردد سينه ات چاک اگر ضرب المثل گردد خضوعت اگر دائم بود حال رکوعت اگر در سجده صدها سال ماني خدا را از دَرون خسته خواني اگر باشد به توحيدت تعهّد اگر گردي شهيد اندر تشهّد مبادا بر نماز خود بنازي ولايت گر نداري بي نمازي گرفتم اينکه مانند تن و جان وجودت شد يکي با کُلِّ قرآن همه آيات آنرا خواندي از بر ز باء اولين تا سين آخر اگر مهر شه مردان نداري به قرآن بهره از قرآن نداري محمّد (ص) شهر علم است و علي (ع) در ز در در شهر وارد شو برادر هر آنکو نايد از در دُزد باشد يقين دارم جحيمش مُزد باشد مرا غرق تجلا کن علي (ع) جان مرا مست تولا کن علي (ع) جان ز جام معرفت سيراب گردان چو شمع محفل خود آب گردان اگر آلوده ام دل بر تو بستم اگر خارم کنار گُل نشستم «نمک پرورده ي خوان تو هستم نمک خوردم نمکدان را شکستم»[1] . اگر من خوار و پستم تو عزيزي مبادا آبرويم را بريزي ارادتمند زهراي (س) بتولم قبولم کن قبولم کن قبولم کيم من «ميثم» بي دست و پائي گنهکاري، تهيدستي، گدائي بگو دشمن کِشد بر اوج دارم اميرالمومنين (ع) را دوست دارم