(ع)_را_زیارت_کرد. 🌷▫️همسرسردارشهیدعلی اصغر خنکدار: آنقدر دیر به دیر، خانه می‌آمد که حتی بچه خودش را هم نمی‌شناخت. یک بار آمده بود مرخصی؛ حمید، بغل پدر شوهرم بود. اصغر گفت: این بچه کیه اینقدر تپل و خشکله؟! پدرشوهرم ناراحت شد؛ اشک تو چشمانش جمع شد. گفت:خدا صدام رو نابود کنه که پدر نباید پسر خودش رو بشناسه. ▫️شب عملیات والفجر هشت (۲۰بهمن۱۳۶۴)،تو دل شب وسط اروند خروشان تو قایق به نیروهایش گفت: بچه‌ها! به خدا سوگند من کربلا را می‌بینم… آقا اباعبدالله را می‌بینم… بچه‌ها بلند شوید کربلا را ببینید. سخنانش که تمام شد، گلوله‌ای آمد و درست نشست روی پیشانی‌اش. آرام وسط قایق زانو زد. ▫️یادمه رفته بودم پیش مادرشهید اصغر؛میگفت: همون شب ۲۰ بهمن ۶۴ که اصغر شهید شد،دیدم یکی کفن پیچیده دورش برام آوردند. رفتم جلو ببینم کیه،دیدم رو کفن نوشته:سرباز امام زمان شهید علی اصغر خنکدار ... بیدار شدم.همون لحظه فهمیدم اصغر شهید شده ... 🟪شادی روحش صلوات🇮🇷 .#یار_شیدای_حسین @#