کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام شهر در غفلت هموارۀ خود آسوده کوچه آذین شده با چادر خاک آلوده شهر این بار کمر بسته به انکار علی ریسمان هم گره انداخته در کار علی بگذارید نگویم که احد می‌لرزد در و دیوار از این قصه به خود می‌لرزد «بیت الاحزان» ورق این گونه نمی‌خورد ای کاش کودکان را پی تشییع نمی‌برد ای کاش سهم این قوم سکوت است کما فی‌السابق آستین است به دندان که مبادا هق هق... تک و تنها، تک و تنها چه کشیده‌ست علی از سبک بودن تابوت خمیده‌ست علی جان افلاک برون آمد و لرزید زمین دستی از خاک برون آمد و لرزید زمین علی از بدرقه جان خودش برمی گشت داشت از نیمه پنهان خودش برمی گشت آه، مولا چه کند در شب تدفین خودش زیر لب مرثیه میخواند به تسکین خودش زیر لب زمزمه دارد زفراتی زفرات بعد زهرا چه حیاتی چه حیاتی چه حیات (س) 😭