✍شروع سکانس: 📣مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهده بگیرم. 📣کیان: این کار را نکنید امیر 📣مختار: برای چه؟ 📣کیان: چون وقتی شما وارد عرصه ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه آنها را بالا میبرد[و ضعف ما را نشان میدهد] عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد . علی علیه اسلام تنها شده ، در میان لشکریان قدم میزند ، اشک میریزد و ندا میدهد : «أین عمار؟ ...... ؟» عمار کجاست؟ عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد . تا وقتی عمار بود ، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست ، اما حالا .. چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند ؛ 💥حمله فرهنگی ، 💥ناتو فرهنگی ، 💥شبیخون فرهنگی ، همه را میگوید اما ما فقط نگاه میکنیم . ⚡کار به جایی میرسد که ندای «أین عمار» شان به آسمان میرود ، اما باز هم فقط نگاه میکنیم . حالا خودش یک تنه به میدان می آید ، حرف های اشتباه همه را بیان میکند و پاسخ میدهد ، دو و سه و چهار ، دنیای گفتمان . همه را رد میکند ، ما هم کلی ذوق میکنیم که آقا دارد روشن گری میکند . اما .... حواسمان نیست ، که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده . تنها شده ، خودش یک تنه به جنگ میرود . خودش میگوید من سالهاست دارم شمشیر میکشم . می دانی وقتی فرمانده ، ولی ، خودش به میدان می آید یعنی چه ؟ یعنی حال و اوضاع لشکر خراب است . کاش به جای خوشحالی از حرف های این چند مدت حضرت آقا ، کمی گریه می کردیم که به خاطر بی حالی و بی عرضگی ماوتنها شدن رهبر ، دیگر خودش مجبور است جواب اراجیف نااهلان را بدهد ... ؟ *تکرار تاريخ *باشد که از تاریخ بگیریم. 🎤موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد🎤 @amirbayanyazd