۳. پیمان شکنی
سومین ویژگی دشمن، پیما نشکنی است. از همان ابتدای خلقت، ابلیس آدم و حوا؟ع؟ را فریب داد و گفت که اگر از میوۀ آن درخت بخورند، جاودان می شوند و بعد سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم؛ اما ایشان بعد از رانده شدن از بهشت فهمیدند که سخنان شیطان، دروغی بیش نبوده است.
شیاطین عالم همیشه ای نگونه پیمان شکسته اند. ماجرای نیرنگ شیطانی عمروعاص در جنگ صفین نیز، گواه این مدعاست:
صبح دوازدهم یا سیزدهم صفر سال ۳۸ هجری لشکر امیرالمؤمنین؟ع؟
مهیای جنگ شدند.
اما عمروعاص حیله کرد و دستور داد تا قرآ نها را بر نیزه کنند.
در صفوف جلو لشکر کفر، ورق هایی از قرآن بر نیزه زدند و در صفوف
بعدی، هرکس هرچه داشت، بر سر نیزه کرد! آنان فریاد م یزدند: «لا حكم الا
لله ». منا قفانی مانند اشعث بن قیس، با تضعیف روحیۀ لشکر حضرت، آنان را به اختیار حَکمین ترغیب کردند. هرچه امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند که این نیرنگ ا تس و من کلا مالله ناطق هستم، نتیجه نداد. سرانجام قرار شد هر لشکر حَکمی از جانب خود معین کند تا هر دو طرف رأی آن ها را بپذیرند.
معاویه عمروعاص را معرفی کرد و امیرالمؤمنین فرمودند: «اگر ناچار هستیم، عبدا لله بن عباس؛ و الا مالک اشتر نخعی حَکَم باشد. »
اشعث و جماعت قرّاء و حافظین که بعدها جزو خوارج شدند، به هیچکدام از این دو راضی نشدند و گفتند: « فقط عبدا لله بن قیس! » یعنی ابوموسی اشعری.
نفاق منا قفین نتیجه داد و ابوموسی و عمروعاص در «دومة الجندل » که
قلع های ااست بین مدینه و شام جمع شدند و با توجه به عداوتی که هر دو به اهل بیت؟عهم؟ به خصوص امیرالمؤمنین داشتند، با مکر و حیلۀ عمروعاص، حضرت را به ظاهر عزل کردند.
بدین ترتیب فردای آن روز، ابوموسی به عمروعاص در بین جمعیت گفت: «تو بایست و معاویه را از امارت خلع کن تا من هم علی ب ناب یطالب را خلع کنم. »
عمروعاص گفت: «من هرگز بر تو که عامل ابوبکر و عمر بوده ای و در ایمان و
هجرت بر من تقدم داشت های، سبقت نمی گیرم! » ابن عباس گفت: «ابوموسی!
پسر نابغه تو را فریب ندهد! » ولی او به گفتۀ ابن عباس گوش نداد و ایستاد و انگشتر از دست بیرون کرد و گفت: «من علی و معاویه را از خلا تف عزل کردم. »
سپس ساکت شد.
عمروعاص ملعون ایستاد و گفت: «مردم شنیدید که ابوموسی، علی را از خلا فت عزل کرد. من هم او را از خلا فت عزل کرده و آن را برای معاویه بنابی سفیان
ثابت می کنم که سزاوارتر ست و من به عنوان منصوب کردن معاویه، انگشتر به دست میکنم. 1»
اعتماد به دشمن، حماقتی است که از اول انقلاب تا امروز نیز ضربات سهمگینی بر پیکر انقلاب وارد کرده است.