«برای کودکان بی‌پناه رفح» بر شانه‌های کوچکش آوار شد غم آواره بود آواره‌تر می‌شد دمادم ای‌کاش آن پروانه هی پرپر نمی‌زد یا زیر پایش کاش می‌جوشید زمزم در امتداد شعله‌ها ای کاش باران از ابرهای تیره می‌بارید نم‌نم آنجا کبوتر در میان شعله می‌سوخت اینجا تمام روضه‌ها می‌شد مجسّم ای کاش زینب در میان خیمه‌ها بود می‌شد برای زخم‌های کهنه مرهم :: برخیز ای مرد دلاور، مرد میدان! آغوش اطفال رفح دارد تو را کم... ✍ ( شاعر کانال عمار۱۱۰) 🌸 : کانال برادر 🟢 ـــــــــــ❅🌿🌿🌿❅ــــــــــــــ 🔻 پاتوق در ایتا👇 🆔 |➺ @ammar110