«سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟! گر ما ز سر بریده می‌ترسیدیم در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم...» مثنوی بلندی که با این ترجیع‌بند سروده شده و شاعر آن هم مشخص نیست؛ در رثای یک آمریکایی است‌: «هاوارد باسکرویل.» کسی که دیروز سالروز درگذشتش بود به تاریخ سی فروردین هزار و دویست و هشتاد و هشت شمسی است. چیزی حدود صد و پانزده سال پیش. این آقای هاوارد یک معلم تاریخ بوده در دبیرستانی در تبریز. که به دار و دسته‌ی مشروطه‌خواهان و یاران و ستارخان می‌پیوندد و در همین مسیر، در کنار سیصد نیروی تحت امرش، گلوله‌ی تک‌تیرانداز سینه‌اش را می‌شکافد و از دنیا می‌رود. از این به بعد وقتی خواستید این ابیات را زمزمه کنید، قصه‌ی پشت آن هم به یادتان خواهد آمد که آن «یک گل نصرانی» که بود :) @ammar_nevesht