🕊حاج احمد🕊 دلتنگی‌های😰 ما از رخت بر بستن قوت قلب‌هامان 💔به جایی رسیده است که آرزوی مرگ می‌کنیم😞 نه آرزوی شهادت. . دنیا🔮 برای راحت طلبان جای بسیار خوبی است؛ جایی نرم، گرم و تمیز. با پاییز عاشق 😍می‌شوند و با بهار فارغ😕. اما ما از عشق‌های❤️ ازلی‌مان دست نکشیده‌ایم. . آخ که این روزها دلتنگ هم‌سنگرت😭 هستیم. حاج قاسم رفیق گرمابه و گلستان‌ات. کسی که در حرف‌هایش فقط به تو غبطه می‌خورد😓؛ به اخلاصت، به ایمانت💗، به شجاعتت. . آخ که دل می‌گیرد 😔و از دست✍️ جز نوشتن بر نمی‌آید. . چه خوب دست رفیقت را گرفتی مثل خودت سوخت😓 ، ارباً اربا شد 😰، و در عبای ولی‌اش کفن شد😭 . . دل‌هامان❣️ خون است از کسانی که راهمان را انکار می‌کنند😒 از کسانی که ملامت می‌کنند.😞 . حاج قاسم رسید به تو🥀، به تویی که آرزویش😍 بودی. مرام و منش تو خیلی ها را آسمانی🕊 کرده، یادم است از محسن حججی 🌹که می‌خواندم ؛گفته بود، کارش را از موسسه تو آغاز کرده و هرهفته با موتورش می‌آمد و سر مزارت🥀، سرساعت به تو سلام می‌داد. . همه از آخرالزمان فرار می‌کنند. آنها که بال🕊 شهادت دارند می‌پرند، آنها که پای دویدن 👣دارند می‌دوند. اما حاج احمد، ترکش گناه ، من را قطع نخاع 😰کرده ؛نه دستانم و نه پاهایم هیچکدام طاقت تحمل بار سنگینم را ندارند ؛چه برسد در راه تو رفتن😞 و پریدن از قفس تن😓. . نویسنده :محمدصادق زارع . به مناسبت شهادت احمد کاظمی . تاریخ شهادت ۱۳۸۴/۱۰/۱۹ . محل دفن : گلزار شهدا اصفهان