🍂نفس های آخر بر روح به خواب رفته ام می دمد. گذشت ،گوش هایم سنگین شد از گناه هایی که کبیره و صغیره بودنش هم دلم را نلرزاند .ندای را نشیندم و از کاروانی که به سوی محبوب می رفت جاماندم.😔 🍃اشک بر گونه ام می چکد. به خود می آیم و رفتن آخرین دقایق شعبان را با دیده تر می نگرم.آه و صد افسوس که از ماه پیامبر خدا هم جا ماندم.زبانم سنگین است و شرمنده ام که هایم را بدهکار دلم ‌شدم.😞 🍂زانوی غم بغل می گیرم و نفرین می کنم را که غافلم کرد از بهترین روزهایی که می توانستم روح زنگار گرفته از گناه را آماده کنم برای .😓 🍃چشمانم را به آسمان می دوزم و نگاهم به ماه می افتد که نوید آغاز مهمانی را می دهد.دستپاچه تر از هرسال ، دل سیاه و کوله خالی ام را جمع می کنم و دل خوش می کنم به خداوندی که همیشه بودنش شرمنده ام می کند.😭 🍂الهی العفو ذکر لبانم می شود. غسل به جا می آورم، وضو به نیت خشنودی خدا میگیرم و بهترین میزبان می شوم.💚 🍃نگاهم بر عهدنامه های قبل خیره می شود اما ندای چراغ امید را در دلم روشن می کند . کمی انطرف تر را میبینم، دربند غل و زنجیر، رشک می ورزد به سجده بندگان در مقابل مولایشان . شرمنده می شوم از روزهایی که فریب خوردم از فرشته ناخلف و غافل شدم از مناجات . بارالها، و بگذر از بنده گناهکارت😔 به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان 🌿🌙 ✍نویسنده :