─═┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅═┅┅─ ◑◁ ❖‌ ابن زياد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشيده وارد کوفه شد. مردم که شنيده بودند امام عليه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با ديدن عبيداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خير مقدم گفتند. پسر زياد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پيش می ‏رفت تا به آنجا رسيد. 🗯 نعمان بن بشير°حاکم کوفه° که گمان می ‏کرد او امام حسين عليه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد.. از اينجا دور شو. ¤ من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نيز با تو ندارم. ابن زياد جواب داد: در را باز کن. در اين لحظه مردی که پشت سر او بود صدايش را شنيد و به مردم گفت.. ❥︎ او حسين عليه‏ السلام نيست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبيداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نيز پراکنده گشتند ─═┅═༅𖣔1⃣2⃣𖣔༅═┅┅─