♥️♥️♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️
♥️♥️
♥️
هوالعشق❤️
#پارت_اول
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
دوربین رو تحویل امانت داری حرم دادم و با یه قبض زرد رنگ به طرف بچه ها برگشتم.
اعصابم خط خطی و داغون بود.
فاطمه(فاطمه خانوم رفیق شفیق بنده): فائزه چرا عین گوجه فرنگی قرمز شدی؟
حرف فاطمه شد تلنگری برای به رگبار بستن فاطمه و اون خادم حرم که تو گشت بود
_هان! چیه! توقع داری عین گوجه فرنگی نشم؟! دختره ی عقده ای به هیچ کس کار نداشت اصل اومد گیر داد به این دوربین بدبخت من!
فاطمه: بابا خواهر من ول کن حالا با گوشی عکس بگیری چی میشه حتما که نباید دوربین باشه.
_عه!، نکنه فکر کردی کیفیت عکس دوربین کنون و گوشیای چینی ما یکیه.
فاطمه: پیف پیف حالا هی کیفیت کیفیت نکن بابا.
دیگه گذشت رفت بیا بریم زیارت
_الهی چادرت نخ کش بشه
_الهی غذات بسوزه
_الهی شوهرت کچل باشه
_دختره عقده ای
_چرا دوربینو گررررفتی
مندل(مهدیه بانو دوست گرامی اینجانب): خدا مرگیت بده؛ زیارت خودت با این حرفایی که زدی باطل شد که به درک؛ زیارت ما روهم باطل کردی
_عه! چه ربطی داره به زیارت؟ کی گفته باطله؟
_اصلا صبرکن الان میرم از اون حاج آقا که اونجا وایساده میپرسم. فاطمه بدو بریم
دست فاطمه رو گرفتم و به زور کشوندم سمت یه روحانی که با یه پسر وایساده بود توی یه قدمی شون ایستادیم از پشت
_اوووم، سلام حاج آقا.
حاجی برگشت و ما با دیدن سیمای زیبای حاجی چشامونو درویش کردیم
حاجی: سلام علیکم بفرمایید
_عه ببخشید حاج اقا من یه سوالی داشتم
حاجی: بفرمایید میشنوم
_حقیقتش میخواستم بدونم اگه فوش بدی و نفرین کنی زیارتت باطل میشه؟!
یهو یه نفر شروع کرد به خندیدن
عه کی بود؟
فاطمه که نیس!
منم که نیستم!
حاجیم نیس!
پس کیه؟
چشم چرخوندم دیدم عه این یارو قدبلندس که کنار حاجیه، پشتش به ما بود و میخندید و شونه هاش از پشت می لرزید.
_ببخشید آقا واسه چی میخندی؟
یارو قد بلنده: برای اینکه زیارت رو اصولا میگن قبول نیست نه باطل شده!
اینو گفت و برگشت طرف ما،
و برگشت برادر قدبلنده همانا و باز موندن دهن اینجانب به ابعاد غار مرحوم علی صدرم یه جا
«وای خدا! چه چشمایی! عسلی»...
#ادامه_دارد...
نویسنده:فائزه وحی
♡﴾
@AMMARIOON_313 ﴿♡
♥️
♥️♥️
♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️♥️♥️