🌺بایک شعر بچه ها راباصلوات اشنا کنیم👌 یک روز که پیغمبــر 🎉 درگرمی تابستان 🎉 همراه علی می رفت 🎉 درسایه ی نخلستان 🎉 دیدندکـه زنبوری🐝 🎉 ازلانه ی خود زد پـر 🎉 آهسته فرود آمد 🎉 بردامن پیغمبر 🎉 بوسید عبایش را 🎉 دورقـدمش پر زد 🎉 برخاک کف پایش 🎉 صد بوسه ی دیگر زد 🎉 پیغمبـر از او پرسید : 🎉 آهســته بگـو جانم 🎉 طعم عسلت از چیست!؟ 🎉 هـر چند که میدانم 🎉 زنبـــور جوابش داد 🎉 چون نـام تـو می گـویـم 🎉 گــُل می کنـد از نامت 🎉 صـد غنـچه به کنـدویـــم 🎉 تـا نـام تـو را هـر شب 🎉 چون گل به بـغـل دارم 🎉 هـرصبـح که برخیــزم 🎉 درسینــه عسل دارم 🎉 از قنـد و شکـــر بهتــر 🎉 خوشـتر ز نبـات است این 🎉 طعم عسل از من نیست 🎉 طعم صلوات است این 🎉 @amooakhavan