تحلیلی بر سیاست بین الملل.
نگارنده معتقد است که وقایع اخیر ایران،به هیچ وجه،مسائل صرفا داخلی نیستند و ریشه در سیاست های بین المللی دارند.
لذا نگاهی اجمالی به مسائل منطقه ای و بین المللی حال حاضر دنیا و نظریه(تئوری) سیاسی مطرح در غرب،میتواند به درک بهتر شرایط کمک کند.لازم به ذکر است مسائل مطرح در این متن،مسائلی است که در بحث ها و مناظرات سیاسی و نیز در دانشگاهها در غرب مطرح میگردد.
داغترین بحثی که در حال حاضر در محافل سیاسی غربی به آن پرداخته میشود و مورد قبول همه نظریه پرداران قرار گرفته است،این است که فضای حاکم بر سیاست و روابط بین الملل در حال بازگشت به نظریه توماس هابز تئوریسین انگلیسی مبنی بر هرج و مرج بین المللی به فرانسوی:( anarchie internationale)
و جنگ همه با همه(guerre de tous contre tous) است.وی نظام طبیعی حاکم بر عالم را وضعیت جنگ همیشگی میداند،جنگی که دائما ادامه دارد.
(L'état de nature est un état de guerre perpétuelle).
بنابراین نظریه پردازان سیاسی غرب اغلب به این نظریه میپدازند که جهان به سمت هرج ومرج در سیاست و روابط بین الملل میرود.
retour à l'anarchie hobbesienne.
با اندکی تامل به این نتیجه میرسیم که غرب در حال تئوریزه کردن شرایط هرج و مرج در دنیاست و این مهم از طریق تئوریسین ها و عالمان سیاست در حال انجام است.این یک اصل مهم است، تئوریزه کردن و تبدیل ایده ها و پلان های پنهان به نظریه ها،پیش نیاز اقدام است.
مطابق این نظریه سیاسی مسابقات تسلیحاتی منطقه ای و بین المللی بالا میگیرد تا جائی که منجر به معضل امنیتی میشود.(Dilleme de sécurité) جنگ به یک عامل تعیین کننده بدل خواهد شد،لذا شاهد جنگ های متعدد در جای جای جهان خواهیم بود،از انواع مختلف آن،جنگ های داخلی بین گروهک ها و دولت های مستقر،جنگ های شهری یا پارتیزانی جنگ های منطقه ای،جنگ های نیابتی و جنگ های بین دولتها و بین المللی.مسئله ای که امروز شاهد به وقوع پیوستن آن در دنیا هستیم.
درگیری بین تاجیکستان و قرقیزستان،درگیری های بین آزربایجان و ارمنستان،اختلاف شدید و روزافزون بین چین و تایوان،وضعیت دائمی جنگی در منطقه کره و ژاپن و اوضاع متشنج میان لبنان و اسرائیل مثالهای بارز درگیری های منطقه ایست.وضعیت اسفباری که اشغالگران
#آپارتاید صهیونیستی در کشورفلسطین ایجاد کرده است،شرایط افغانستان،سوریه و یمن ،تنش های موجود در عراق و تحرکات اخیر گروهک های جدائی طلب در ایران،نمونه هائی هستند که حاکی از جنگ داخلی و یا روندی که به آن منجر میشود است.البته در موضوع یمن و سوریه جنگ نیابتی نیز صدق میکند.
جنگ اوکراین نیز یک نمونه بارز جنگ بین دولتها و جنگ بین المللی و همچنین تا این لحظه جنگ نیابتی است.جبهه غرب متشکل از آمریکا،اروپا،کانادا و اسرائیل با تمام توان نظامی،تجهیزاتی،فنی،لجستیکی،اطلاعاتی خود در وسط میدان جنگ هستند و از سوی دیگر روسیه با همکاری متحدان خود.
دو نکته حائز اهمیت در این بین این است که اولا یک پای ثابت کلیه این درگیری ها،جبهه غرب و به طور مشخص آمریکا و اسرائیل هستند و ثانیا اینکه کلیه این درگیری ها در مناطقی در اطراف این سه کشور جریان دارد،ایران،روسیه،چین.
از خصوصیات دیگر این جنگها این است که هیچ راه خروج و نقطه پایانی برای آنها متصور نیست،موضوعی که دلیل اصلی آن حضور فعال بازیگران خارجی(غربی)و تلاش آنها برای طولانی کردن درگیری هاست.برای مثال تلاش آمریکا که منجر به بن بست رسیدن مذاکرات بین روسیه و اوکراین گردید.یا یمن که با وجود صلح کوتاه مدت که البته متعددا مورد نقض طرف عربستانی و اماراتی قرار گرفت،نه تنها پایانی برای جنگ متصور نیست بلکه احتمال گسترش دامنه آن نیز بسیار بالاست.
بصورت کلی درخصوص درگیری های حال حاضر دنیا و جنگ های احتمالی آینده،هیچ چشم اندازی برای صلح و یا اتمام درگیری ها نیست جز حذف کامل یا تسلیم کامل یکی از طرفین.لذا خروج از شرایط جنگی در دنیا بسیار مبهم خواهد بود.
اکنون این سئوال مطرح است که غرب به سرکردگی آمریکا ابتدائا با تئوریزه کردن و سپس با با ایجاد و تلاش برای ماندگاری این شرایط جنگی در این نیمه دنیا،به دنبال چیست؟
این جنگها بادقت برنامه ریزی شده اند جهت ایجاد یک دگرگونی عمیق در جهان و عواقب زیر را به همراه خواهد داشت.
کشتار و وحشت غیرقابل وصف غیرنظامیان به یک استراتژی اساسی تبدیل خواهد شد و پیامدهای دهشتناک انسانی به همراه خواهد داشت.کشتارجمعی هدفمند،پاک سازی نژادی و جنایت علیه بشریت افزایش چشمگیری خواهد داشت و مردم عادی به اهداف مشروع تبدیل خواهند شد.چرا؟زیرا در جوامع هدف باید تشنج،استرس دائم،تردید،بلاتکلیفی،ناامیدی،نگرانی،برادرکشی،دو قطبی یا چندقطبی،هرج و مرج حاکم باشد،کسب و کارها تعطیل شود،امنیت به مرور از بین برود،جرم و جنایت تکثیر شود.اقتصادی که قبلا بواسطه تحریم های بلند مدت فلج شده است،از هم فروبپاشد و به تبع آن جامعه در معرض