🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت یازدهم 🌟 به طرف برادرانم رفتم 🌟 و زنده بودن پدر را ، به آنان اطلاع دادم ؛ 🌟 و آنها را ، پیش پدر بردم . 🌟 سپس به زمین نزد علی برگشتم . 🌟 و با ادب ، کنارش نشستم . 🌟 ماشالله جوان رعنایی شده بود . 🌟 انگار زمان ، در زمین و آسمان ، متفاوت بود . 🌟 یک ماه در سیاره سیسون ، 🌟 معادل یک سال در زمین بود . 🌟 علی جوانی شده بود ، 🌟 که به دست محمد تربیت یافته ، 🌟 و آداب و رسوم را ، کامل فراگرفته بود . 🌟 علی ، از حال پدرم پرسید . 🌟 من نیز گفتم خوب است . 🌟 حضرت محمد نیز ، 🌟 پس از بعثت تا سه سال مخفیانه ، 🌟 مردم را به اسلام دعوت می کرد . 🌟 سپس بعد از آن ، دعوتش علنی شد . 🌟 پیامبر اکرم ، 🌟 خیلی برای اسلام زحمت کشیدند . 🌟 و سختی و بلاهای زیادی ، 🌟 از مردم جاهل آن زمان دیدند . 🌟 به دستور خدا ، 🌟 از مکه به مدینه هجرت نمود . 🌟 و یک حکومت اسلامی تشکیل داد . 🌟 پیامبر و یارانش ، 🌟 همیشه در حال جنگ بودند . 🌟 و از دین نوپای اسلام ، محافظت می کردند . 🌟 علی نیز همواره ، کنار محمد بود . 🌟 و در سخت ترین و بدترین شرایط ، 🌟 و حتی در جاهایی که ، 🌟 سربازان اسلام مجبور به فرار بودند ، 🌟 علی با صلابت ، کنار محمد می ماند . 🌟 سالها با شرایط سخت ، 🌟 بر اسلام و مسلمانان گذشت . 🌟 و حکومت اسلام ، قوی تر و بزرگتر می شد . 🌟 بعد از فتح مکه ، 🌟 از تمام دنیا به طرف اسلام آمدند . 🌟 در آخرین سفر حج ، 🌟 که به حجة البلاغ معروف بود ؛ 🌟 پیامبر اکرم مامور شدند تا علی را ، 🌟 به عنوان جانشین بعد از خود ، 🌟 به مردم معرفی کنند . 🌟 به پیامبر گفتم : 🍎 شما تاکنون ، به شیوه های مختلف ، 🍎 جانشینی علی را ، به گوش مردم رساندید . 🍎 فکر نکنم کسی مانده باشد ؛ 🍎 که این را نداند . 🍎 پس چرا در این ظهر داغ و سوزان ، 🍎 هزاران حاجی را نگه داشتید ؛ 🍎 که دوباره جانشینی علی را ، متذکر شوید . 🌟 پیامبر فرمودند : 🌹 چه کنم هیدرا ، که امر ، امر خداست . 🌹 من می دانم با این کار ، 🌹 فتنه ها و اختلافات بیشتر می شود . 🌹 ولی چه کنم که معرفی علی بن ابی طالب ، 🌹 بر خلافت و جانشینی بعد از من ، 🌹 از طرف خدا ، بر من واجب شده است . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla