🌸 " هـیـدرا " 🌸 🌸 قسمت سی‌ام 🌸 🌟 برای مدتی ، به سیاره سیسون رفتم . 🌟 تا زن و بچه و خانواده ام را ببینم . 🌟 دلم برای همه آنها ، تنگ شده بود . 🌟 هنوز استراحت نکرده ، 🌟 دوباره به کار تبلیغی و آموزشی و فرهنگی ، 🌟 پرداختم . 🌟 بچه جن ها را دور خودم جمع می کرد 🌟 و برای آنها قصه و شعر و جوک می گفتم . 🌟 پس از مدتی که در کنار خانواده بودم ، 🌟 باز تصمیم گرفتم ، 🌟 که به سیاره ساجیون برگردم . 🌟 در آنجا نیز ، خانواده ها زیاد شده بودند . 🌟 کودکان ، حدود ۱۰ تا ۱۵ نفری بودند . 🌟 علاوه بر کار فرهنگی برای زندانیان ، 🌟 برای کودکان هم ، کلاس گذاشتم . 🌟 و با شادی و طنز و بازی ، 🌟 مفاهیم اخلاقی و مذهبی را ، 🌟 به آنان می آموختم . 🌟 علاوه بر این ، وقت خاصی را نیز ، 🌟 برای خانواده ها و خانم ها می گذاشتم . 🌟 تقریبا ، نصف سیاره ، شیعه شدند . 🌟 و من همچنان ، 🌟 کارم را با جدیت و موفقیت ، دنبال کردم . 🌟 و به خاطر این کار فرهنگی ، 🌟 آرامش خوبی در تبعیدگاه حاکم شده بود . 🌟 همه چیز داشت خوب پیش می رفت ، 🌟 تا اینکه ناگیتان ، وارد تبعیدگاه شد . 🌟 ناگیتان ، یک موجود شرور فضایی ، 🌟 و از سیاره بیرگنا ، می باشد . 🌟 صورتی کشیده ، چشمانی بزرگ و آبی ، 🌟 چهار دست و دوتا پا دارد . 🌟 که به دلیل شرارت و دعوا و قدرت طلبی ، 🌟 چند بار به زندان انداخته شد . 🌟 اما هر بار ، یا از زندان فرار می کرد 🌟 یا در آنجا دعوا و شورش راه می انداخت . 🌟 به خاطر همین ؛ 🌟 او را به سیاره ساجیون تبعید کردند . 🌟 ناگیتان ، در سیاره ساجیون نیز ، 🌟 همان شرارت های خود را ادامه می داد . 🌟 اما شرارت او در برابر سایر تبعیدی ها ، 🌟 هیچی نبود . 🌟 در سیاره ساجیون ، جنایتکارانی بودند ؛ 🌟 که حتی به خودشان نیز رحم نمی کردند ‌. 🌟 همیشه در حال دعوا و قتل و جنایت بودند . 🌟 اما ناگیتان ، با دیدن آن همه احترامی که ، 🌟 نگهبانان سیاره ساجیون ، 🌟 به زندانیان متحول و با اخلاق ، می گذاشتند 🌟 به فکر فرو رفت 🌟 و تصمیم گرفت تا خودش نیز ، 🌟 تظاهر به اسلام و اخلاق و فرهنگ و... بکند 🌟 تا بتواند به مسئولین نزدیک شده ، 🌟 و در آنان نفوذ کرده ؛ 🌟 و راه فراری برای خود پیدا کند . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla