📚
داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت دوم
🚥 پدرم گفت : خوب معلومه پیامبر
🕌 حاج آقا گفت : احسنت
🕌 حالا اگر حرف پیامبر ،
🕌 برخلاف حرف خلیفه ها باشد ،
🕌 کدوم رو قبول می کنی ؟
🚥 پدر گفت :
🚥 خوب معلومه که حرف پیامبر ، حرف خداست
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 مگه پیامبر خدا ، بارها علی را ،
🕌 جانشین بعد از خود معرفی نکردن ؟!
🚥 پدر گفت : خُب چرا
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 پس چرا هنوز جسد پیامبر روی زمین بود
🕌 که خلیفه اول و دوم ،
🕌 بر سر خلافت با انصار جلسه گرفتند ؟
🕌 مگر بعد از ماجرای غدیر ،
🕌 کسی در جانشینی علی علیه السلام شک داشت ؟
🚥 پدر گفت : البته که نه
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 مگه پیامبر خدا ، بارها نفرمودند
🕌 که هر کس حضرت زهرا را آزار دهد
🕌 مرا آزار داده
🕌 و هرکس مرا آزار دهد ، خدا را آزار داده ؟!
🚥 پدر گفت : بله درسته
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 مگر حضرت زهرا آخر عمرشان ،
🕌 بعد از اینکه درِ خانه اش را آتش زدند
🕌 و خودش را ، بین در و دیوار فشردند
🕌 به طوری که میخِ در به سینه گل او فرو رفت
🕌 و فرزندش محسن سقط شد
🕌 مگه نفرمودند
🕌 که من از خلیفه اول و دوم راضی نیستم ؟!
🕌 مگه نگفتند اونا مرا اذیت کردند ؟
🚥 پدرم ، گریه اش گرفت
🚥 و سرش را ، به زیر انداخت و گفت :
🚥 بله همه این روایات در کتابهای ما آمده ...
🕌 حاج آقا گفت :
🕌 پس ببین برادر من !
🕌 آن دو خلیفه ، حضرت زهرا را اذیت کردند
🕌 وطبق این حدیث ،
🕌 خدا و پیامبرش را هم اذیت کردند .
🕌 پس چطور پیرو کسی باشیم
🕌 که خدا و پیامبر و اهل بیت پیامبر را ،
🕌 اذیت کردند ؟!!
🕌 ولی امام علی علیه السلام ، خونه نشین شود
🕌 امام علی همان کسی بود
🕌 که تا آخر عمر ، عاشق حضرت زهرا بود
🕌 و خدا و پیامبر و حضرت زهرا ،
🕌 و همه مردم حتی خلیفه ها ،
🕌 از او راضی بودند ،
🕌 چرا چنین مرد بزرگ و با فضیلتی ،
🕌 باید خونه نشین شود ؟
💥
ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷
@amoomolla