مشکـآت|𝑴𝒆𝒔𝒉𝒌𝒂𝒕
مراسم خاکسپاری تموم شد. مولای ما به زحمت از کنار قبر شیشه‌ی عمرش پا شد و دامنشو از خاک تکون داد و گفت:"فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ"اگه دارم می‌رم از خستگی نیستا!قبرت باید مخفی بمونه زهرا جان...