شعر مرحوم آیت الله غروی اصفهانی (کمپانی) در وصف حضرت زهرا(س): دختر فکر بکر من ، غنچه لب چو واکند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند طوطى طبع شوخ من گر که شکر شکن شود کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند خامه مشکساى من گر بنگارد این رقم صفحه روزگار را مملکت ختا کند مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهى دائره وجود را جنت دلگشا کند شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد شاهد معنى من از جلوه دلربا کند نظم بدین نسق برد از دم عیسوى سبق خاصه دمی که از مسیحا نفسى ثنا کند و هم باوج قدس ناموس آله کى رسد؟ فهم که نعت بانوى خلوت کبریا کند ؟ ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد تا که ثناى حضرت سیده نساء کند فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهى کند صورت شاهد ازل معنى حسن لم یزل وهم چگونه وصف آئینه حق نما کند مطلع نور ایزدى مبدء فیض سرمدى جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند بسمله صحیفه فضل و کمال معرفت بلکه گهى تجلى از نقطه تحت باء کند دائره شهود را نقطه ملتقى بود بلکه سزد که دعوى لو کشف الغطا کند حامل سر مستسر حافظ غیب مستقر دانش او احاطه بر دانش ماسوى کند لیله قدر اولیا ، نور نهار اصفیا صبح جمال او طلوع از افق علا کند بضعه سید بشر ام ائمه غرر کیست جز او که همسرى با شه لافتى کند وحى نبوتش نسب ، جود و فتوتش حسب قصه اى از مروتش سوره هل اتى کند دامن کبریاى او دست رس خیال نى پایه قدر او بسى پایه بزیر پا کند لوح قدر بدست او کلک قضا بشست او تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند در جبروت حکمران ، در ملکوت قهرمان در نشئات کن فکان حکم بماتشاء کند عصمت او حجاب او عفت او نقاب او سر قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند نفخه قدس بوى او جذبه انس خوى او منطق او خبر ز لا ینطق عن هوى کند قبله خلق روى او کعبه عشق کوى او چشم امید سوى او تا به که اعتنا کند بهر کنیزش بود زهره کمینه مشترى چشمه خور شود اگر چشم سوى سها کند مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو ز انکه مس وجود را فضه او طلا کند