م که.: نوبت ماست که دیگه بتازونیم....! حیف رأفت اسلامیم اجازه نمیده... مَهِ یاس: لعنت بر هم وطنی که خون هم وطن را ریخت تا هم رنگ بیگانه بشه. ‌roghani: سلبریتی ها و دوستان عزیز لیدر اعلام کردن برا ما شیراز تو جغرافیای ایران نیست :) شیرازی ها هم ایرانی نیستن. ما فقط برا ایرانی ها دل می‌سوزونیم :)... ..............: _بخاطر خواهرم، خواهرت، خواهرامون... _بقیه زن ها رو با گلوله می‌بندن، چون خواهراشون نیستن... 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: آهای کورش پرستان، شیراز پایتخت آریایی‌‌تان است. حرفی نظری؟ ‌roghani: - برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون... - آها، همون زنه که بچه تو بغلشه؟ حله! می‌زنمش... MAHDINAR✒️♣️: هنگام شفق بود... مَهِ یاس: به خاطر خواهرم، خواهرت، خواهرامون... برو کم لاف بیا، برادران ما آنهای بودند که به خاطر آزادی ما جنگیدند و خون دادند، نه شما «نا برادران، نامردان» که خون می‌گیرید. Arn: شاعر شدم از وقتی خون قاضی میدان شد...شعری که سرودم را جسمیست که بی جان شد... ‌roghani: تاریخ همواره در حال تکرار است... و تاریخ تحریف نخواهد شد :) Arn: از شاهچراغ امد نجوای به خون خفته....بر من تو بخوان روضه<فتوای جنون گفته.... ‌roghani: و دوباره حکایت چادر های خونی :) ایگل: برای کشتن زن و بچه ها با کلاشینکف برای زنده زنده سوزوندن بسیجی ها برای رقصیدن روی خون شهیدا برای آزادی حواله کردن آلت تناسلی به مخالفها برای سرکوب هر کسی که غیر ماست برای آویزان کردن جنازه از درخت وتیر برق ها برای ساختن جوی خون توی حرم ها برای ویران کردن‌ سرزمین اجدادی برای اینکه من پر از عقده و شهوتم برای نابودی اسم ایران برای آتش زدن قرآن برای نابودی شاهچراغ و امام رضا برای تکه تکه کردن خاکمون برای سوزوندن روسری ها برای عریان گشتن تو خیابون ها برای.... برای نابودی هست و نیستمون برای زن زندگی آزادی Arn: قصه انگشت با تسبیح اخر به خلیفه اش رسید.....نذر چون بیش از صد است باید به اول باز گشت....در رهت نذر هزاران جان عاشق کرده ایم...خون ما رنگین ترست از جان مظلوم شهید؟... :): فقط اونایی خواهراشونن که روسری از سر بکنن، لخت شن، فحش بدن و وحشی بازی در بیارن.