"داستانی در ایران هست که می گوید سه مرد که هرکدام از آنها یکی از این سه ماده(عرق،تریاک و حشیش) را مصرف کرده بودند، نیمه شب پشت دروازه شهری رسیدند. آن مرد که مست مِی بود چون دروازه را بسته یافت به فریاد بلند گفت: زود دروازه را بشکنیم، من آن را با شمشیر از هم می درم! مردی که از تریاک نشئه بود گفت: نه تا آفتاب درآید در اینجا صبر می کنیم بی دردسرتر است که صبح که دروازه را باز کردند توی شهر برویم. مردم سوم که حشیش کشیده بود و در عالم هپروت سیر می کرد آهسته و نجوا مانند گفت: هیچکدام از این دو راه خوب نیست، اگر در سوراخ کلید دقیق بشویم و هیکل خود را خوب باریک کنیم، می توانیم از این سوراخ بگذریم و وارد شهر بشویم" 🗞 @Ancients