🔆 شکستن جرأت روحی دشمن با شهادت‌طلبی 🖊سید منیرالدین حسینیِ هاشمی: 🔸 در جنگ تحمیلی... انسان‌هایی را که اسلام پرورش داده بود، به استقبال شهادت می‌رفتند، و مقصد آن‌ها لقاء رحمت الهی بود. ضربه زدن به دشمن برای آن‌ها اصل بود، نه حفظ خود. این دستگاه پرورشی اسلام دشمن را ضربه می‌خواهد بزند؛ یعنی اصل برایش، اعتلای کلمه توحید است، نه اینکه اصل برای او حفظ جان باشد. 🔹در جنگ جمل علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه افضل صلوات المصلین) پرچم جنگ را اول به محمد حنفیه می‌دهد. محمد حنفیه صبر می‌کند که تیراندازها یک خشاب تیر بیندازند، تمام بشود آن خشاب، در آن فرصت مسیر جنگ را عبور کنند. حضرت آمد گفت چرا ایستاده‌ای؟! گفت می‌خواهم یک خشاب‌شان تمام بشود، حرکت کنم. حضرت پرچم را از او گرفت و داد به حسن بن علی. 🔸 این مسئله «أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ»(1) در جنگ برای کسی است که قائل است که قابض روح جناب عزرائیل(علیه السلام) است و دشمن نمی‌تواند قبض روح کند. برای کسی است که می‌گوید «و من یتوکل علی الله، فهو حسبه»؛ من برای یاری دین خدا به استقبال خطر می‌روم تا جرأت دشمن را اول بشکنم، بعد دست او را؛ اول دست روحی او را بشکنم، بعد دست جسمی او را بشکنم. اول «جرأت حرکت روحی» او را سلب کنم و قدرت تصمیم‌گیری او را از بین ببرم، بعد به اسلحه‌اش دربیندازم. پی‌نوشت: 1- «سر خود را به خداوند بسپار». خطاب امیرالمؤمنین در جنگ جمل هنگام دادن پرچم به محمدحنفیه (خطبه 11 نهج‌البلاغه). 🗄 بانک اطلاعات فرهنگستان علوم اسلامی - پژوهش 186 - جلسه 3 (1372) https://eitaa.com/moniroddin