🔻نقش حضور و میدان‏‌داری فقه در فرآیند تکاملی انقلاب اسلامی ✔️ عباسعلی مشکانی سبزواری پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پایه‏‌گذاری حکومت اسلامی با محوریت فقه شیعی و کارگزاری فقیه عادل، فقه شیعی پس از چندین قرن، وارد عرصه مدیریت کلان سیاسی و اجتماعی شد. در این تجربه نوین، فقه شیعی با فضایی به مراتب متفاوت از قبل مواجه شد و می‏‌بایست در فضای جدید، مسئولیت بنیادین خویش، یعنی ارائه روش و منش و باید و نبایدهای حیات انسانی در حوزه‌های مختلف را در مقیاسی کلان و حکومتی استنباط نموده و در اختیار مکلفین قرار دهد. پیش‌‏تر فقه متکفل بیان احکام و باید و نبایدهای مکلفین در امور فردی محض بود و نمی‏‌توانست در اموری اجتماعی و نیز امور فردی‏‌ای که نسبتی با اجتماع داشت اظهار نظر نماید و بر فرض اظهار نظر نیز جنبه عینی و عملیاتی نمی‏‌یافت. در شرایط جدید اما، فقه بر صدر نشسته و فقیه عادل متصدی استنباط و اجرای احکام الهی در عرصه‌های مختلف فردی و اجتماعی است و موظف است جامعه انسانی و اسلامی را با شتاب هرچه تمام در مسیر «تعبد و بندگی الهی» هدایت و راهبری نموده، احکام الهی در امور خرد و کلان و نیز در سطح فردی و اجتماعی و حکومتی را استنباط نموده، جهت اجرا در اختیار مکلفین قرار دهد و خود نیز برای «اقامه» آنها کمر همت بربندد. برای ترسیم، تصویر و تحلیل فضای جدید پیش‌‏آمده برای فقه، اندیشه‏‌وران حوزه فقه و معارف الهی، عناوین و تحلیل‏‌های گوناگونی ارائه داده‌‏اند. در صدر این تحلیل‏‌ها، تحلیل رهبران انقلاب اسلامی، یعنی امام خمینی(ره) و امام خامنه‏‌ای قرار دارد که از فضای جدید با عنوان «فقه حکومتی» یاد نموده‌‏اند. معتقدین به «گفتمان فقه حکومتی» را عقیده بر آن است که وجود و فقدان حکومت در فهم و اجرای احکام الهی تاثیری بنیادین دارد. در صورت فقدان حکومت اسلامی، متد اجتهادی حاکم بر فقه «متد فقاهت فردی» است و خروجی آن نیز چیزی جز «فقه فردی و جزء‏نگر» نیست. در مقابل در صورت وجود حکومت اسلامی با کارگزاری فقیه عادل، متد اجتهادی حاکم بر فقه «متد اجتهاد حکومتی» است و طبیعتاً خروجی آن «فقه حکومتی» می‏‌باشد؛ یعنی «استنباط احکام فقهی از طهارت تا دیات با رویکرد حکومتی. (ن.ک. مشکانی سبزواری، درآمدی بر فقه حکومتی از دیدگاه مقام معظم رهبری، فصلنامه حکومت اسلامی، ش۶۰) این برداشت در میان کسانی که معتقدند در فضای جدید باید گفتمان حاکم بر فقه تغییر یابد، برداشتی مشترک است که گاهی با عناوین مختلفی همچون: «فقه نظام‌‏ساز»، «فقه تمدنی»، «فقه سرپرستی»، «فقه کلان» و… از آن یاد می‏‌کنند. در این میان آنچه به روشنی قابل فهم است، همداستانی تمامی این دیدگاه‌‏ها و صاحبان آنها در مورد کارویژه اصیل و بنیادی فقه است. تمامی اندیشه‏‌وران فقه (چه فقه فردی و چه فقه حکومتی) معتقدند «فقه متکفل استنباط احکام الهی و ارائه آنها به مکلفین» است تا مکلفین در مسیر تعبد و وصول به فوز و فلاح آنها را به کار بندند. در ادبیات برخی از قرائت‏‌های فقه فردی (دیدگاه سلبی و حداقلی)، گستره تکلیف محدود به حدود اندکی است، اما در قالب ادبیات فقهیِ شیعی، جغرافیای این تکلیف شامل جزءجزء زندگی آحاد بشر «از گهواره تا گور» است. «شمول» فوق‌‏الذکر در ادبیات فقهیِ نوینی که در سایه «گفتمان فقه حکومتی» در حال رشد و نمو است، متناسب با ادبیات حاکم بر جهان امروز و از طریق «استخدام» مفاهیم و واژگان موجود و قابل فهم برای همگان، در حال تبین[هویدا شدن] و تولید است. بر این اساس، به هنگام مواجهه با این ادبیات نوین دینی، ابتدا باید توجه داشت که به کارگیری برخی از واژگان معهود در ادبیات حاکم بر جهان امروز، از کانال «استخدام واژگان» گذر کرده و لذا به گاه فهم و نیز نقد و بررسی آن، بایستی معنای مورد نظر «مستخدِم» را نصب‏‌العین قرار داد و نه معنای معهود آن واژگان را. بر این اساس و با توجه به مقدمات فوق، چند نکته درباره نسبت فقه و تمدن و نیز مرکب‏‌واژه «فقه تمدنی» قابل عرض است: ۱- ‌تمدن مجموعه‏‌ای به هم پیوسته از نظام‏‌های اجتماعی مبتنی بر نظام بینشی و نظام ارزشی هر مکتب می‏‌باشد. به عنوان مثال از به هم‌‏پیوستگی نظام‏‌های اجتماعی (بخوانید «نظام کنشی») مکتب اسلام مبتنی بر «نظام بینشی» و «نظام ارزشی» اسلام، «تمدن اسلامی» به وجود می‌‏آید.