باز، نیمهشب از آن نیمه شبهای میرمَهنا بود؛ و مهتاب، مهتابِ میرمهنا؛ و دریا، دریای میرمهنا، وجنون...
باز، قصّه، قصّهٔ بیتابی و بیخوابی میرمَهنا بود و پناه بُردنش بهساحلِ بیتاب و بیخوابِ ریگ، و جنون، که با عشق، هیچ فاصله نداشت.
__ خدایا! سالهاست که با پای بِرَهنه، بهاین قَدَکِ کُهنه رضا دادهام. همین، تنها همین را برایم باقی بگذار تا پیشِ روی دوستانم خجلتزده نشوم و پوزخندِ پنهانِ مردمان را احساس نکنم!
خدایا! کاری کُن که حَتّی بَداَندیشترین آدمها نیز نتوانند مرا بهمُدارای با دشمنانِ اُمّت و ملّت، و بهخودخواهی، لذّتْخواهی، و مَقامْخواهی مُتَّهم کنند...
📕 بر جاده های آبی سرخ
✍🏻 نادر ابراهیمی
به مناسبت شانزدهم خردادماه، سالروز درگذشت نادر ابراهیمی (۱۳۱۵-۱۳۸۷)
📚خانه کتاب آنِتو
📌گناباد بلوار طالقانی 13 (بلوار امام حسین (ع))
🔸ایتا 🔹تلگرام ♦️اینستاگرام