کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش😭😭 هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش😭 شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش😭 گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش😭😭 پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش😭 راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایّهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش😭 از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدّوام ... بماند بقیه اش😭 سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام بماند بقیه اش😭😭😭 بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو، من می روم به شام ...بماند بقیه اش😭 دلواپسم  برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش😭 دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام...بماند بقیه اش😭 حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش😭 تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش😭 قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد، قصه نشد تمام ... بماند بقیه اش.......😭 شاعر: محمد رسولی