مدتی که همسر شهید احمد گودرزی بودم، برایم مثل خواب و رویا بود که دیگر تکرار نمیشود.💔 وقتی برای بار نخست از سوریه برگشت، در خانه لباسهای ضخیم میپوشید و به صورت چند لایه از لباسها استفاده میکرد، در حالی که احمد به لباس پوشیدن زیاد عادت نداشت.❗️
وقتی علت این کار را از او پرسیدم، در جوابم گفت: هوای سوریه خیلی سرد است و ما چون آنجا مجبور هستیم چندلایه لباس بپوشیم، عادت کردهام.
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، مجروح شده بود و حتی یک هفته در بیمارستان بقیةالله(عج) بستری بود. لباس زیاد میپوشید که من متوجه این موضوع نشوم😔
شهید گودرزی چند روز مانده به مرحله دوم اعزام خود گفته بود، بیقرارم، نمیتوانم بمانم و طاقت ندارم💔. این شهید خیلی به فکر خانواده بود و تنها جایی که خودخواهی کرد بر سر رفتن به سوریه بود. این موضوع را برای خودش خواست و خدا هم مزد خوبیهایش را داد✨. احمد با دوستانش در محل کار رفاقت مثالزدنی داشت. بسیار زود با همه ارتباط برقرار میکرد و هیچ کس از دستش ناراحت نمیشد.👌 وی همیشه در سلام کردن پیشتاز بود و اجازه نمیداد در این باره به عنوان نفر دوم قرار بگیرد.
شهیدمدافع حرم احمد گودرزی🌹
سالروزشهادت🕊