🔰علمدار
روز به روز ارادت سید مجتبی به خانم حضرت زهرا(س) بیشتر میشد. یک بار شنیدم که میگفت دوست دارم یکی از مصیبتهای مادرم،
حضرت زهرا(س)، را بچشم.
در عملیات والفجر ۱۰ گلوله ی تیربار دشمن از سمت چپ ما و از بالای تپه او را هدف قرار داد گلوله ابتدا به بازویش خورد و بعد پهلویش را پاره کرد!
تنها صدایی که در آن لحظه شنیدم این بود که فریاد زد: «یازهرا(س)» و نشست روی زمین. مدت ها دستش را به پهلو میگرفت و راه میرفت شده بود یک
روضه ی مجسم.
***
در شهر ساری هیئتی شبیه هیئت رزمندگان راه افتاد. محل هیئت در بيت الزهرا(س) بود. هیئتی که جوانان زیادی را جذب کرد.
یک بار در ایام فاطمیه به سید: گفتم بچه ها دیشب خسته شدند!
یک ربع برنامه ی هیئت طولانی تر شد.
سید با ناراحتی گفت: مگر ما چند فاطمیه را میتوانیم درک کنیم مگر چقدر میتوانیم برای حضرت زهرا عزاداری کنیم آنها همه ی هستی خود را برای هدایت ما دادند و....»
📙برگرفته از کتاب مهرمادر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠کانال انصار المهدی
@ansaralmahdi_kh