.
زندگی رو باهم میساختن🤝
یادمه بنایی داشتیم ؛
اون موقع ها زیاد کارگر ساختمون معنا نداشت🥴
یه اوستا می آوردن ،خودشونم میشدن کارگرشون
مادرم وقتی میدید بابا خسته شده
چادر گل گلیشو میبست دور کمرشو میرفت کمک
آجر میبرد
آب می آورد
و....
کمک توی هر شرایطی براشون عار نبود
پشت به پشت هم زندگی رو میساختند.
#خاطرات_من✍🏻
محمدحسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h