#داستان_تشرف مرحوم علامه آیت الله
#شیخ_مجتبی_قزوینی به محضر حضرت
#ولیعصر ارواحنا فداه
🔻در یکی از موارد فقر شدیدی که حاج
#شیخ_مجتبی_قزوینی بدان مبتلا میشوند و شبی با دست خالی و ناراحتی به منزل میروند... و مادرشان این ناراحتی شدید را در چهره ی ایشان میبینند،سفره را می آورد و میگوید اینقدر ناراحت نباشید مقداری نان خشک داریم!
در همین هنگام کسی در میزند،مادر میرود و در را باز میکند؛کسی که در زده بود در را میگیرد و نمیگذارد کاملا در باز شود و کیسه ی پولی میدهد و میگوید:
به آقا
#مجتبی بگویید شما مورد نظر و توجه ما هستید و از نظر ما دور نیستید!
مادر پول را میگیرد و می آورد و جملاتی را که آن آقا گفته بودند به حاج شیخ میگویند.
حاج شیخ متوجه جریان میشوند و بسیار متاثر میگردند که چرا خودشان نرفتند در را باز کنند.
پس از این جریان همواره به توسل و توجه و انابه میپردازند و مدتی چنین میگذرد تا شبی خواب میبینند که در عالم رویا کسی کاغذی به ایشان میدهد که در اطراف آن کاغذ آیاتی نوشته شده است و وسط آن نوشته شده است:
"بسم الله الرحمن الرحیم" و در آخر کاغذ نوشته شده "الاربعین"
حاج شیخ فردای آن شب خدمت استادشان آیت الله
#میرزا_مهدی_اصفهانی میروند و خوابشان را میگویند.
مرحوم میرزا نخست متاثر میشود و میگرید و خواب را چنین تعبیر میکند:"آیات قرآن و بسم الله..." حقایقی از بطون قرآن است که به شما خواهد رسید اما "الاربعین" آخر کاغذ اشاره به آن هنگامی دارد که شما خدمت حضرت میرسید!
حاج
#شیخ_مجتبی_قزوینی میگفتند از این تعبیر من همواره انتظار آن هنگام را میکشیدم تا موعود معهود فرا رسید، و من بی اختیار از خانه بیرون آمدم و به طرف حرم مطهر رفتم، وارد صحن شدم که یکباره دیدم آقا
#امام_زمان سلام الله علیه آنجا تشریف دارند و من در همان نگاه اول آن وجود مبارک را شناختم و چون به ایشان نزدیک شدم آغوش باز کردند و مرا در آغوش گرفتند و...
📚متاله قرآنی ص۲۹۶
-----------------