داستان های موکب اربعین _ تکیه صاحب روضات یکی از خادمان موکب تعریف میکرد: هفته دوم سرخ کردن سبزیها بود، شب از نیمه گذشته بود و من تنها در موکب، مشغول هم زدن دیگ‌های سبزی بودم ۵ یا ۶ نفر از به اصطلاح لات های شهر اومدن توی موکب نیمه شب بود و من تنها و اونها هم با شکل و ظاهر لاتی، اولش یه مقدار ترسیدم که نکنه بخوان اذیت کنن یا آسیبی به موکب برسونن یکیشون گفت: اینجا آب خنک دارید؟ براشون آب آوردم و گفتم: چایی هم هست اگه طالب باشید خوشحال شدند و گفتند: دمت گرم یکیشون گفت: راستش ما تازه مواد زدیم و خمار چایی بودیم براشون چایی آوردم و بهشون تعارف کردم، در حالی که مشغول خوردن چایی بودند از فرصت استفاده کردم و قضیه برپایی موکب و آماده سازی سبزی برای اربعین اباعبدالله علیه السلام رو براشون گفتم چایی شون رو که خوردند، بزرگ و سردسته شون با همون لحن لاتی گفت: ما بعد از اینجا میخواستیم بریم پای بساط مشروب خوری، اما خوبیت نداره بعد از خوردن چای امام حسین بخوایم کار دیگه ای بکنیم بعد خداحافظی کردند و رفتند 👌و من پیش خودم گفتم: اینها حرمت یه استکان چای امام حسین رو نگه داشتند، ما که یه عمره سر سفره اباعبدالله الحسین هستیم همچین معرفتی داریم!؟😭 کانال انصارالرضا علیه السلام @ansarorreza