♦️ دون خوان معتقد است: صاحبان بصیرت در عهد جدید، با توجه به تجربیات خود، مناسب دیدند که طبقهبندی خویش را با سرچشمهٔ اوّلیهٔ نیرو، یعنی با یگانه فرمانروای جهان هستی، آغاز کنند و آن را به سادگی «خود کامه» خواندند. طبعاً بقیهٔ مستبدان و قدرتمندان، به طور نامحدود در مرتبهای فروتر از خودکامه جای گرفتند. در نتیجه آنها را «خرده خودکامه» نام نهادند.[۲]
🔻عقل ستیزی
🔷 در عرفان کاستاندا، همانند بسیاری دیگر از عرفانها، نه تنها عقل به عنوان فضل و کمال عارف معرّفی نمیشود، بلکه مانع رسیدگی سالک به حقیقت ناب عرفانی است. در این عرفان، تفکّرات عقلی-فلسفی، بزرگترین مانع در مسیر «کسب معرفت» و «توقّف گفتگوی درونی» است.
🔶 از این رو، سالک فعالیّتهای عقل را متوقّف کرده، صرفاً به تعالیم استاد عمل میکند. دون خوان میگوید: شَمَنان روحانی نیستند، اهل عملاند. مردم آنان را عموماً نامعقول و دیوانه تلقّی میکنند. آری، چنین به نظر رسند. برای آنکه همواره میکوشند چیزهایی را شرح دهند که نمیتواند توضیح داده شود.[۳] سالک مبارز، با عمل کردن زندگی میکند و نه با فکر کردن دربارهٔ آن، یا فکر کردن دربارهٔ چیزی که پس از انجام دادن عمل به آن فکر خواهد کرد.[۴]
🔻 جنگجویی
🔷 سالک برای رسیدن به معرفت همانند یک جنگجو عمل میکند؛ جنگجویی که به میدان جنگ میرود تا برای پیروزی تا آخرین نفس نبرد کند. دشمنان سالک در مسیر تحصیل معرفت و ادراک عبارتند از:
🔶 ترس؛ در اوّلین قدم، سالک تمامی دانستههای خود را فراموش کرده، خود را برای آموختن چیزهای جدید آماده میکند. در این لحظه، ترس از آموختن چیزهای جدید به وجود میآید. سالک خود را برای مبارزه با ترس آماده میکند؛ زیرا ترس ما را از رسیدن به معرفت منحرف میکند.
🔷 وضوح ذهنی؛ پس از شکست ترس، ذهن سعی میکند تا رسیدن به معرفت را آسان و تمام شده جلوه دهد، حال آنکه سالک در ابتدای راه است. او باید با وضوح ذهنی مبارزه کند و در مسیر تحصیل معرفت، صبور و ثابت قدم باشد.
🔻 اقتدار، قدرت
🔷 تنها راه رسیدن به حقیقت، هدف قرار دادن معرفت است. در نتیجه، سالک تمام توانایی خود را برای کسب اقتدار به خدمت میگیرد تا معرفت را مورد هدف قرار دهد.
🔻 کهولت
🔷 کهولت، تنها دشمنی است که خواه ناخواه بر سالک پیروز میشود، امّا تلاش سالک، رسیدن به معرفت قبل از پیروزی کهولت است.
🔻شکارچیگری
🔷 سالک، یک جنگجو است که به نبرد دشمنان میرود تا به معرفت و ادراک دست یابد. شگرد سالک جنگجو، الگو برداری از شیوهٔ شکارچیگری است.
🔻جنون اختیاری
🔷 جنون اختیاری شیوهای برای بیاهمیّت دانستن همه چیز است. در آن زمان که کاستاندا در مورد چیستی جنون اختیاری استاد میپرسد، دون خوان میگوید: خوشحالم که پس از این همه سال، سرانجام، از جنون اختیاری من پرسیدی؛ اگرچه برایم کمترین اهمیّتی هم نداشت، اگر هرگز نمیپرسیدی. با این همه، من بر آن شدهام که احساس شادی کنم. تو گویی برایم اهمیّت داشتی که بپرسی، یا مهم است که اهمیّت بدهم. همین، جنون اختیاری است.
🔻اتّحاد با روح جهان
🔷 سالک به کمک رؤیابینی و کسب معرفت میتواند از همه چیز برتر شود و به قدرت عظیم طبیعت دست یابد.
🔶 دون خوان میگوید: مرشدم، جادوگری با قدرتهای عظیم بود. جنگاوری به تمام معنی بود. و ارادهاش به واقع شکوهمندترین دستاورد او بود. امّا انسان میتواند که از این هم فراتر رود. انسان میتواند دیدن را فرا گیرد. با فراگرفتن دیدن، دیگر نیازی به این ندارد که مانند جنگاور زندگی کند یا جادوگر باشد.
🔷 با فراگرفتن دیدن، انسان هیچ و همه چیز میشود. شاید بتوان گفت که محو میشود، درحالی که به جاست. به اعتقاد من، این است زمانی که انسان میتواند هرچه آرزو کند باشد، یا هرچه آرزو میکند به دست آورد. امّا چنین انسانی هیچ آرزو نمیکند و به جای آنکه با هم نوعانش چنان بازی کند که گویی بازیچهاند، با آنها در دل جنونشان روبرو میشود.
♦️ تنها فرق آنان این است که آنچه میبیند عنان جنونش را در اختیار دارد، در حالی که هم نوعانش چنین نتوانند کرد. انسانی که میبیند، دیگر دلبستگی چندانی به هم نوعانش ندارد؛ زیرا دیدن، او را از هرآنچه پیشتر میشناخته، مطلقاً وارهانده است.[۵]
ادامه دارد....
https://eitaa.com/antihalghe