معانی ضمنی چنین مینیمالیسمی روشن است، اما ظاهراً کسی به آن نمیپردازد: تنها کسانی میتوانند به مینیمالیسم بهنحوی معنادار «عمل کنند» که فشار مالی و معیشتی بر دوششان نیست. نمیتوانید تصمیم بگیرید خانه را جمعوجور کنید، وقتی اصلاً پولِ خریدِ اثاثی را ندارید. نمیتوانید تصمیم بگیرید که خورد و خوراکتان را «کم کنید» وقتی روزی فقط یک وعده غذای حسابی میتوانید سر سفره بگذارید. و هنگامی که تقریباً نیمی از آمریکاییها اگر تنها یک چک را از دست بدهند نمیتوانند قبوضشان را بپردازند، این «مینیمالیسم زوری» خیلی رایجتر از آن میشود که تصورش را میکنیم. نمیتوانیم وانمود کنیم که کاهش نمایشیِ مصرف، یا انتخابِ شیوۀ خاصی از مصرف، بهرخکشیدنِ بیدلیل امتیاز طبقاتی نیست؛ و این کار را همچون انتخابی اخلاقی جلوهدادن بسیار مشمئزکننده است.