Anti_liberal🚩
ابی عبدالله همه رو زد کنار، دید قاسم داره جون میده، پاهاش رو روی زمین میکشه...
گفت: عمو جان برای من سخت است یه چیزی از من بخوای من نتونم حاجت روات کنم، آخه صداش رو از زیر سم اسب ها میشنید..‌ بدن رو بلند کرد، حرکت کرد...💔