•✵𖣔✨⊱
سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت197
✨
اوج مظلومیت
انتهای کانال يک انحناء داشــت، ابراهيم و چند نفر ديگر، شهدا را به آنجا منتقل کردند تا از ديد بچه ها دور باشند. مجروحين را هم به گوشه ای از کانال برد تا زير آتش نباشند.
ابراهيــم در آن روزها با ندای اذان، بچه ها را برای نماز آماده ميکرد. ما در آن شرايط سخت، در هر سه وعده نمازجماعت برگزار ميکرديم! ابراهيم با اين كارها به ما روحيه ميداد و همه نيروها را به آينده اميدوار ميكرد.
دو روز بعــد از شــروع عمليات، و بعد از پايان ناموفــق مرحله دوم، تلاش بچه ها بيشــتر شد! ميخواستيم راهی را برای خروج از اين بن بست پيدا کنيم. در آخرين تماسی که با لشکر داشــتيم، سردار(شهيد) حاجی پور با ناراحتی گفــت: هيچ کاری نميتوانيم انجام دهيــم، اگر ميتوانيد به هر طريق ممکن عقب بيائيد.
پنجشنبه 21 بهمن بود که از روبرو و پشت سر ما، صدای تانک و نفربر بيشتر شد! بچه ها روی ديواره کانال را کنده و حالت پله ايجاد کردند. برخــی فکر کردند نیروی کمکی برای ما آمده، امــا نه، محاصره ما تنگتر شده بود!
کماندوهای عراقی تحت پوشــش تانک ها جلو آمدند. آنها فهميده بودند که در اين دشت، فقط داخل اين کانال نيرو مانده!
يادم هست که يک نوجوان به نام (شهيد) سيد جعفر طاهری قبضه آرپی جی را برداشت و از پله ها بالا رفت و با يک شليک دقيق، تانک دشمن را زد. همين باعث شد که آنها كمی عقب نشینی کنند.
بچه ها هم با شــليک پياپی خود چند نفر از کماندوهای عراقی را کشتند و چند نفر از نيروهائی که خيلی جلو آمده بودند را اسير گرفتند.
در آن شرايط سخت، حالا پنج اسير هم به جمع ما اضافه شد!
نبود آب و غذا همه ما را کلافه کرده بود.
🌿راوی:مهــدی رمضانی
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism