🌷خاطراتی از زندگیِ *قسمت سی و ششم من هم مانند بسیاری از افراد در ایام کرونا با اینکه دو دوز واکسن زده بودم باز هم به شدت بیمار و سپس ۱۰ روز در بیمارستان بستری شدم و درحالی که پزشکان زیاد امیدوار به بهبودم نبودند با اصرار خانواده مرخص گشته و به منزل آورده شدم که الحمدالله خداوند یکی از معجزات خود را از شیراز برای شفای بنده فرستاد تا بواسطه ی نفس حقش و داروهایی مانند داروی امام کاظم و جامع امام رضا علیهم السلام بهبودی مجدّدم را بدست آورم. اما نکته ی قابل توجه ی ۱۰ روز بستری بودنم در بیمارستان و سپس مرخص شدن غیر عادی ام این بود که در کل آن ۱۰ روز که من برروی تختی در بیمارستان دراز کشیده بودم، طوری پسرم اسماعیل جان را درکنارم برروی تخت دراز کشیده حس می کردم که گمان می نمودم اگر بخواهم بدنم را بچرخانم شاید اسماعیلم از روی تخت به زمین بیفتد و گاها مابین خواب و بیداری حس می کردم اسماعیل جان درحالی که مرا درآغوش گرفته دلداری ام می دهد که: "مامان، نترس، من هواتُ دارم! تو خوب میشی!" بعد از مدتی بستری بودن در منزل وضعیت جسمی ام کاملا بهبود یافت اما یقین قلبی دارم اگر دعای مردم عزیز وطنم و کمک های پسرم از عالَم برزخ نبود قطعا نمی توانستم از آن مهلکه جان سالم به در ببرم. : سلیمه خانم مسعودی(مادر شهید) 👇 @Abdorreza1360 👇 💁‍♂️https://eitaa.com/antitoxin28