بگذرانم با چه حالی این شب دلگیر را؟ اشک من لبریز کرده کاسه های شیر را مینشینم پشت در، چشم انتظارم پا شوی با خودم ثانیه ها را میشمارم پا شوی پشت در وقتی زیادی مینشینی مثل من تازه وقتی گریه دارد میکند پیشت حسن تا کجاها میروی با این صدا جان علی؟ یاد یک کوچه نمی افتی تو را جان علی؟ مینشینم پشت در، این در چه کرده با دلت من یقین دارم همین "در" بوده اصلا قاتلت آه...سی سال است قلبت را زده داغی شکاف جای این شمشیر بدتر نیست از جای غلاف خارِ در چشم است این، اما تحمل میکنی آه، سی سال است قنفذ را تحمل میکنی من بمیرم که کسی مانند تو تنها نشد راستی پیدا شد آخر گوشواره یا نشد؟ ✒:مسعود یوسف پور ✅ @anvarosaghalain