قصه انس و ارادت 🔺 قصه ارادت، قصه عجیبی است؛ ارادتی که به عشق و ابتلا تبدیل می‌شود. ارادتی که شاید در زندگی بوده اما به چشم نیامده باشد اما حالا به واسطه گوشه چشمی، روزگار را چنان تغییر می‌دهد که جز حیرت جایگزینی برایش نمی ماند.  🔺 داخل صحن پیامبر اعظم(ص) آهسته قدم بر می‌دارد و ذکرها از دلش، به آرامی روی لب‌هایش می‌نشیند. سر به زیر دارد و فارغ از همه عالم، در عالم خودش سیر می‌کند. با موهای جوگندمی‌اش احتمالا باید مرزهای ۵۰ سالگی را رد کرده باشد. چند قدمی به موازاتش قدم برمی‌دارم. با نظمی که قدم هایم در همراهی با قدم هایش پیدا کرده، به آرامی سر به سمت من می‌چرخاند. لبخندی روی لب‌های هر دونفرمان می‌نشیند و همین نشانه خوبی است برای آغاز یک گپ و گفت کوتاه... 👇🏻 برای مطالعه متن کامل روایت ۴ زائر بارگاه منور رضوی از حضورشان و تأثیر امام رضا(ع) در زندگی‌شان (روایت‌هایی خواندنی از ۲ زائر اصفهانی، یک زائر تهرانی و یک زائر لرستانی)، به لینک زیر مراجعه کنید: yun.ir/96z5l1 @aqr_ir