62.96M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
کتاب بابا رجب، روایت زندگی و خاطرات همسر شهید رجب محمدزاده است که توسط خانم نسرین پرک به رشته تحریر درآمده است. 📖 برشی از کتاب 🚫 در حسرت یک بوسه! در حیاط تمام سعی‌ام را کردم تا الهه و حمید نزدیک پنجره بمانند. هر دو را روی زانوهایم نشاندم تا بهتر توی دید رجب باشند. چند لحظه‌ای گذشت، به‌حدی سرگرم بچه‌ها شدم که رجب را از یاد بردم. موهای الهه بلند شده بود و مدام توی صورتش می‌ریخت. هر چند کلمه‌ای که حرف می‌زد، صورتش را تکان می‌داد تا موهایش کنار بروند. از این کارش خوشم می‌آمد. بی‌اختیار توی بغلم گرفتمش و صورتش را بوسیدم. سرم را که بالا گرفتم، رجب پرده تور را کنار زده بود و با گریه نگاهمان می‌کرد. یاد حرف چند ماه پیشش افتادم که می‌گفت: «دلم می‌خواد یه شب خواب ببینم، لب و دهنم سالمه و دارم بچه‌ها رو می‌بوسم». حواسم نبود با بوسیدن الهه چه حسرتی را در دل رجب زنده کردم. تا به خودم آمدم، بچه‌ها رجب را دیده بودند و صدای جیغ و گریه‌هایشان در حیاط پیچیده بود. 📽 خادمیار کانون کتاب: خوش‌ لهجه دبیرخانه‌کانون‌های‌خدمت‌رضوی‌استان‌قم __________________ به جمع خادمیاران رضوی قم بپیوندید👇 @Aqr_qom