آتش گرفته است ز داغ تو دفترم تاول نشسته است به پاي پياده ام با يک نگاه سوي خودت مي کشاني ام با لطف تو مسافر اين راه و جاده ام با يک دعاي خير تو پايم به راه شد با يک کرشمه تو دل از دست داده ام تا در ره نماز ز هستي گذشته اي در هر نماز رو به شما ايستاده ام تا سوي من گشوده اي آغوش مهر خويش در آسمان ياد تو بالي گشاده ام من از ازل به نام تو سوگند مي خورم من مولد محرمم و اشک زاده ام شاعر:حبیب حبیب پور ┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈ https://eitaa.com/joinchat/2328494144Cb3ac3f9782