...................................................... 💥در سایه سار نخلستان فرات صدای گریۀ مردی نظرم را جلب کرد، نگاهم سوی او چرخید، مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات می‌سایید. نزد او رفتم. 🔹گفتم: غم و دلتنگی ات از چه رو است برادر؟ بغض ترکاند و گریست. گفتم: عزیز از دست داده ای؟ گریه اش بیشتر شد. 🔸گفت: گنه کارم برادر. 🔹گفتم: خدا ارحم الراحمین است. 🔸گفت: اما نه برای من. 🔹بر خود لرزیدم. با احتیاط پرسیدم: نکند از جانیان روز عاشوری؟ 🔸گفت: کم از آنان ندارم! به او نزدیک تر شدم. چهره اش آشنا بود، گفتم: تو کیستی؟ 🔸گفت: طِرمّاح بن عدی! 🔹او را شناختم. گفتم: تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟ 🔸گفت: من همانم. 🔹گفتم: مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال رسانی و زود برگردی؟ پس چرا نیامدی؟ 🔸گفت: آمدم، اما دیر آمدم. هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود. سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد. 🔸گفت: وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم! و زار زار گریست. و من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم. طِرمّاح ناله می کرد و می نالید. با اشک و ناله گفت: از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفت؛ مولای من! این چه مصیبتی است بر من؟ امام سجاد(ع) گفت: وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو! بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد. گفت: وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم! و سپس با اشک و سوز، آیه ای را تلاوت کرد. «بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی كه گرد آورده ‏اید و تجارتی كه از كسادش بیم ناكید، و سراهایی را كه خوش می‏ دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوست‏داشتنی ‏تر است‏، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی‏‌كند.» سوره توبه. آیه ۲۴ منبع: روزشمار وقایع کاروان حسینی، از ٧ذی الحجه تا اربعین، مجتبی فرآورده، شصت وچهارمین یادداشت https://eitaa.com/joinchat/2328494144Cb3ac3f9782