✅نسل روایتگر حدودا ده ساله بود. دخترکی سبزچهره با پوششی مناسب، در بیرونی موکب محقری قبل از شهر خرم آباد. موکب را پدرش برپا کرده بود. مادر و خاله ها مشغول پذیرایی از زائران با عدسی و آش دوغ که عطر سبزیهای معطر وحشی اش هوش از سر میبرد. بیرون موکب، روی منقل هم بساط چای و قهوه به راه بود. مردمانی خون گرم، بی ادعا که دلی به وسعت دریا داشتند. و دخترک، با دوربین گوشی همراهش، همه این صحنه های زیبا را در قاب تصویرها حک میکرد و به آلبوم خوبیهایی که از زندگی در ذهن و قلب خود داشت، می افزود تا روایتگر نسل خود به نسلهای آینده باشد و این شعله محبت همواره سوزان بماند. ۴شهربور ۱۴۰۲