برگه ارزیابی را نگاه می‌کند اصلا برای چنین چیزی آمادگی نداشت. آمده بود که فقط از مشاور بپرسد چرا فرزندش به توصیه‌هایش عمل نمی‌کند و با او کمتر مشورت می‌کند. حالا بعد از ۳۰ دقیقه خیلی از تصوراتش تغییر کرده بود. مهمترینش اینکه تعریف مشورت با آنچه او می‌پنداشت فرق می‌کرد؛ مشورت یک نوع هم فکری بود و اینکه مشورت الزاماً به انجام نظر مشاور ختم نمی شد! مورد چهارم برگه ارزیابی را خواند و مکث کرد؛ ⚪️اختلاف نظر با دیگران را به رخ آنها نمی کشانم! باور اینکه آنقدرها هم که فکر می‌کرد برای دیگران مفید نبود برایش سخت بود. یاد حرف‌های مشاور افتاد: گاهی‌وقتها حواسمان نیست که داریم این پیام را به طرف مقابلمان میدهیم که تو هیچی نمیدانی...! *بجای این کار؛ بهتر است توان‌های طرف مقابلمان را ببینیم.* نظر إلى ورقة التقييم ، لم يكن مستعدًا لمثل هذا الشيء على الإطلاق. لقد جاء فقط ليسأل المستشار لماذا لم يتبع ابنه نصيحته واستشره أقل. الآن ، بعد 30 دقيقة، تغير الكثير من مخيلته. والأهم من ذلك ، اختلف تعريف الاستشارة عما كان يعتقده ؛ يظن ان الاستشارة کانت نوعًا من الإجماع ، ولم تؤدي الاستشارة بالضرورة إلى التشاور و التقاهم! قرأت قسمة من ورقة التقييم وتوقفت مؤقتاً ؛ لا تظهر خلافات مع الآخرين! كان من الصعب عليه أن يعتقد أنه لم يكن مفيدًا للآخرين كما كان يعتقد. تذكر كلمات المستشار: في بعض الأحيان لا ندرك أننا نرسل رسالة إلى الجانب الآخر مفادها أنك لا تعرف أي شيء ...! * في حين أن، من الأفضل رؤية قدرات الجانب‌الآخر.* https://ble.ir/khanevadegan