🍃🌸🍃🌸🍃 ... بعداً متوجه شدیم تعداد خیلی زیادی از مسلحین آمده بودند برای حمله و تصرف همزمان روستاهای البرنه، زیتان و خان‌طومان، اما به لطف خداوند قبل از اینکه خطوط پدافندی ما غافلگیر شود حامد و حیدر، تعدادی از آن‌ها را در حین پیشروی دیده و به خطوط خودی اطلاع داده بودند تا آمادگی پیدا کنند. خود حامد و حیدر هم سریع برگشته بودند به پشت خطوط و خاکریزهای البرنه برای تزریق نیرو و تقویت مواضع دفاعی. بعدها خبر رسید تعداد دشمن بیش از ۳ هزار نفر بوده. دشمن می خواست به محض تاریک شدن هوا به خطوط ما برسد تا بتواند از حداکثر تاریکی استفاده کند. همانجا و از مکالمات بیسیم متوجه شدیم حامد حین درگیری با مسلحین تیر خورده و باید برگردد عقب. به محض اینکه از وضعیت مطلع شدیم با عمار تماس گرفتیم برای اجازه ادامه شناسایی یا برگشت به خلصه و البرنه. عمار گفت: «شناسایی رو ادامه ندید و سریع برگردید.» هوا داشت تاریک می‌شد. به الحاضر که رسیدیم متوجه شدیم عبدالله برای تقویت خطوط و جابجایی نیروها به البرنه رفته و کسی برای برگرداندن ما نیامده است. حامد هم مدام با عمار تماس می‌گرفت و درخواست کمک می‌کرد. ظاهراً بدجوری گیر افتاده بودند. داخل یک ساختمان بودند و دشمن هم داخل ساختمان را با خمپاره جهنمی می زد. دل توی دل مان نبود و باید میرفتیم کمک شان؛ اما ماشین یا وسیله نقلیه دیگری در اختیارمان نبود. به سرعت و با نگرانی تا بیمارستان الحاضر با پای پیاده رفتیم. خیلی خسته شده بودیم. به بیمارستان رسیدیم. صدای آژیر آمبولانس‌ها امان نمی داد. پشت سرهم آمبولانس‌ها شهید و مجروح می آوردند. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما